هنر و سینما

those who wish me dead فیلم


نقد فیلم Those Who Wish Me Dead | آنجلینا جولی در وسترنی شهری

فیلم Those Who Wish Me Dead «کسانی که آرزو دارند من بمیرم» نئو وسترنی برای ادای دین به طبیعت و جنگل است. فیلمی که از بحران‌ها و رستگاری انسان سخن می‌گوید. با نقد این فیلم همراه زومجی باشید.

باز هم همان فرمول همیشگی! چیزیکه بعد از دیدن ده دقیقه از فیلم متوجه‌اش خواهید شد. فرمولی که جدیدا سینماگران به آن علاقه‌ای عجیب پیدا کرده‌اند و کارگردان کاردرست و غیرحرفه‌ای هم نمی‌شناسد. وسوسه‌ای عجیب که شاید به تدریج دامن همه، حتی کارگردان‌های مطرح را هم بگیرد. سازندگان از این قانون و فرمول به‌عنوان سپری دربرابر ناملایمات احتمایی حواله شده برای فیلم‌شان استفاده می‌کنند. آن‌ها با انتخاب بازیگرانی سلبریتی خیال خود را از نتیجه‌ی نه چندان امیدبخش کارشان راحت می‌کنند و فیلمنامه‌ای خام را با آن‌ها تبدیل به فیلمی با درجه‌ی محتوای پایین برای مخاطب می‌کنند. برای این طیف از سازندگان، پوستر فیلم تمام کارشان را کفایت می‌کند، چرا که فروش فیلم‌شان نان همین عکس‌های بازیگران دهن‌ پرکنشان را می‌خورد. این مدل از فیلم‌سازی که سرعت شیوع‌اش هم در حال افزایش است می‌تواند یکی از دلایل افت کیفیت بیشتر آثار تولیدی باشد.

دراین‌میان تیلور شریدان (Taylor Sheridan) که پیش‌تر نیز برای فیلمنامه‌ی اگر سنگ از آسمان ببارد نامزد گلدن گلوب شده بود، هم به سراغ استفاده از این فرمول رفته است و فیلمسازی با این الگو را در این فیلم همراه با آنجلینا جولی (Anjelina Jolie) تجربه کرده است. تجربه‌ای که قطعا نمی‌تواند از پس کارهای قبلی شریدان بربیاید و اثری قابل‌توجه در کارنامه‌ی او باشد.کسانی که آرزوی مرگ مرا می‌کنند فیلمی است که شاید تنها برای مخاطبان بیگانه با سینما اثری مهیج باشد اما قطعا برای مخاطبان حرفه‌ای اثری کسل کننده خواهد بود.

در ادامه بخش‌هایی از داستان فیلم فاش می‌شود

هانا فیبر (Angelina Jolie) آتش‌نشانی که مسئول امداد جنگلی است پس از ناتوانی در نجات سه پسربچه در آتش‌سوزی جنگل به اپراتوری برج امداد و وظیفه تنزل پیدا کرده است. او یک روز کنار رودخانه‌ای با کانر (Finn Little) پسربچه‌ای آسیب دیده که در حال فرار از قاتلین پدرش است روبه‌رو می‌شود. آن آدم‌کش‌ها به‌زودی متوجه می‌شوند که کانر به جایی درون جنگل فرار کرده است پس با راه‌اندازی آتش‌سوزی گسترده‌ای سعی در کنترل اوضاع و پیدا کردن کانر می‌کنند. حال هانا فیبر خود را در شرایطی می‌بیند که باید از تمام مهارت‌های خود برای حفظ امنیت و جان پسر استفاده کند و او را سالم از جنگل عبور دهد تا بتواند با اخبارگویان و خبرنگاران مصاحبه کند.

شریدان با تجربه‌ای که از رودخانه‌ی ویند (Wind River) به‌دست آورده به سراغ وسترن شهری دیگری آمده است اما آن کجا؟ و این کجا؟ درواقع Those Who Wish Me Dead «کسانی که آرزو دارند من بمیرم» فلیمی است که نه می‌تواند اسم تیلور شریدان را یدک بکشد و نه اثری مناسب برای ستاره‌ی فیلم‌های اکشن آنجلینا جولی است. اما هرچه که است، کاملا نمایان است که فیلم روی دوش جولی با قدرت ستاره‌ بودنش حمل می‌شود و نه با هنرمندی سازندگانش!

شریدان کارگردانی است که سبک و سیاق‌ فیلمسازی‌اش را به همگان نشان داده است. او علاقه‌ی زیادی به ژانر وسترن دارد و حال‌وهوای آمریکای تگزاسی را به دنیای مدرن آورده است. او بومیان آمریکایی و گاوچران‌ها را در فضایی امروزی دراماتیزه می‌کند و قصه‌اش را در فضای آدم‌ها و اتفاقات این روزها پیش می‌برد. برای او دنیا همان دنیای آدم‌های تگزاس است اما فقط شهرها برایش آسفالت و سنگفرش شده‌اند و ماهواره و اینترنت بر فضا و زمان حکمرانی می‌کنند.

دو فیلم این کارگردان نشان داد که شریدان در اختراع ژانری جدید برای سینما تبحری خاص دارد و این برای عاشقان فیلم های وسترن که از فضای سنتی آن خسته شده‌اند، می‌تواند خوشحال کننده باشد چراکه اثری را تماشا می‌کنند که برای مخاطب باهوش امروزی سینما احتمالا سرگرم کننده‌تر از تم سنتی آن باشد.

هانا و کانر در حال فرار در فیلم کسانی که آرزو دارند من بمیرم

Those Who Wish Me Dead ایده‌ای همیشگی دارد. در سینما خیلی راحت می‌توان از این یک خطی‌ها را پیدا کرد. فکر اولیه‌ی فیلم بسیار ساده و روان است. دو قاتل در تعقیب کودکی که تنها شاهد یک جنایت است. ضربه‌های فکر اولیه‌ی کسانی که آرزو دارند من بمیرم بسیار آشنا هستند و مخاطب خود را اصلا بیگانه با آنچه که تماشا می‌کند، نمی‌بیند و طبق تجربه‌ای که از سینما دارد قطعا می‌تواند یک شمای کلی از پایان فیلم داشته باشد.

اثر قصه‌ای است پرتکرار در میان تریلرهای جنایی و قاتلانی که اسلحه به‌دست در همه جا دنبال طعمه‌هایشان می‌گردند. در این فیلم همه چیز با مخاطب آشناپنداری می‌کند، قهرمانان زن در دنیایی مردانه، قاتلانی وحشی، شاهدان قتل، جنایات سازمان یافته و … این‌ها همه اتفاقات و شخصیت‌هایی تکراری از بدو تولد سینما تا به امروز است و یدی طولانی در تاریخ فیلم و فیلمسازی دارد. از طرفی هم شریدان خواسته ایده‌ای غیر اکشن و انسانی را ازطریق پرداخت عملیات ناموفق هانا در یکی از مأموریت‌هایش به فکر اولیه‌ی فیلم اضافه کند که متاسفانه تنها و تنها فیلمی اکشن به مخاطب ارائه می‌شود و خبری از فتح قهرمانانه‌ی رستگاری انسان در آن نیست و کارگردان نتوانسته تجربه‌ای که در رودخانه‌ی ویند پیدا کرده است را روی این فیلم پیاده کند.

مشکل اساسی اثر فیلمنامه و پرداخت آن است. فیلمنامه‌ای که ایده‌ی مهم‌اش را گم کرده است. سازندگان اثر می‌خواستند که فیلم درباره‌ی تنهایی انسان و رنج‌ها و درونیات او باشد اما نتوانستند به این هدف مهم خود دست پیدا کنند. فیلم چند روایت نصفه و نیمه را دنبال می‌کند، شخصیت‌هایی که هرکدامشان داستان خود را دارند و همه‌شان هم قسمتی از روابط دراماتیکی فیلم هستند.

گیلن در حال آتش زدن جنگل در فیلم کسانی که آرزو دارند من بمیرم

وجدان هانا و درونیات او یکی از روایاتی است که شریدان می‌خواست به‌نحوی اصولی در فیلم نمایان بشود اما اثر به سمت فلسفه‌ای عمیق نرفت و این نمایش تنها شاهد فرمی برای خود بود. داستان کانر و پدرش (Jake Weber) هم از طرفی دیگر در اثر گم شده است. علت قتل پدر و محتویات آن نامه که نقطه‌ی محرکه‌ی فیلم است دراماتیزه پیش نرفته و سؤال‌های بدون پاسخ را از خود به‌جای می‌گذارد. تماشاگر اصلا نمی‌فهمد که پدر کانر برای چه چیزی جانش را از دست داده و با چه کسانی کار می‌کرده است که حالا پسرش در جنگل تحت تعقیب دو قاتل خطرناک است.

داستان نامزد سابق هانا (Jon Bernthal) و همسر باردارش هم که روایتی دیگر از فیلم را در دست دارند، نیز بدون بسط و گسترش باقی می‌ماند و آن‌ها با ارتباطات علت و معلولی کم پرداخت شده به ماجرای روی خط قصه وصل می‌شوند و به جریان اصلی فیلم می‌پیوندند. با عدم گسترش این روایت‌ها اثر در مدار فیلمی سرگرم کننده قرار ‌می‌گیرد و نه چیزی بیشتر!

قسمت مهم مربوط‌به روایات فیلم، ارتباط آن‌ها مخصوصا تلاقی مأموریت گذشته‌ی شکست خورده‌ی هانا و دیدارش با کانر است. هانا به علت شرایط پیش آمده در یکی از مأموریت‌هایش باعث مرگ سه پسربچه می‌شود که بعدا در جایی از فیلم‌نامه کانر را ملاقات کند و ازطریق حمایت از او گذشته‌اش را جبران کند. اما واقعا چنین چیزی در فیلم به خوبی دراماتیزه شده است؟ آیا کانر توانسته به‌خوبی وارد گذشته و احساسات هانا شود؟ مسلما خیر! تنها سرنخ ارتباط این دو روایت با یکدیگر کودکانی هستند که نیاز به حمایت دارند اما چفت و بست محکم‌تری از آن‌ها با یکدیگر وجود ندارد و بدون مقدمه چینی و پرداخت استخوان‌داری هانا در لباس محافظی برای کانر به نمایش در می‌آید.

آنجلینا جولی دز حال فرار از قاتل در فیلم کسانی که آرزو دارند من بمیرم

شخصیت‌ها هم آنچنان پردازشی از خود نشان نمی‌دهند. تنها چیزی که از پدر کانر به ما می‌رسد این است که او کارهای خطرناکی انجام داده است و مخاطب در جریان چیزی بیشتر از این قرار نمی‌گیرد و این شخصیت برای ما ناشناخته باقی می‌ماند نه از احساسات او باخبر هستیم و نه از جهان بینی‌اش چیزی می‌دانیم حتی شغل‌ اصلی‌اش هم بر ما و خانواده‌اش پوشیده است.

همسر ایزن، آلیسون (Medina senghore) که یکی از شخصیت‌های مهم فیلم است از همه برایمان غریبه تر است. او هیچ بیوگرافی مبنی بر اینکه ما او را قهرمان بدانیم از خود رو نمی‌کند و برای مخاطب این سؤال پیش می‌آید که زنی باردار چگونه می‌تواند دو قاتل خطرناک را که برای جرائم سازمان یافته تربیت شده‌اند از پای دربیاورد بدون اینکه از گذشته‌ی خود چیزی بگوید او همچون فرشته‌ای به قصه وارد می‌شود و در دنیایی مردانه و پر از خشونت اتفاقات را کنترل می‌کند. شخصیت شوهرش (Jon Bernthal) نیز به همین منوار پیش می‌رود و اطلاعات به‌درد بخوری از رابطه‌ی او و پدر کانر به ما نمی‌رسد. ارتباطی که یکی از نقاط مهم فیلمنامه محسوب می‌شود و ورود قاتلین به منطقه‌ی تحت نظر را فراهم می‌کند.

اما دراین‌میان هانا نسبت به سایر، ایده‌های شخصیتی بهتری دارد و تقریبا مخاطب با او آشناست و از اتفاقات زندگی او باخبر است اما باز هم این کارکتر به پختگی خوبی برای مخاطب نرسیده است چونکه بخش اعظم شخصیت او که نیروی محرکه‌ی داستان را فراهم می‌کند بدون پردازش خاصی پیش می‌رود و ناراحتی درونی او که موجب ارتباط‌اش با کانر می‌شود به رابطه‌ی علت و معلولی نمی‌رسد.

نوآوری در فرم فیلم نکته‌ای بسیار مثبت برای مخاطبان سینما می‌تواند باشد. شریدان ثابت کرده که برای اختراعات جدید در سینما آماده است. او این فیلم را از تلفیق ژانرهای مختلف سینمایی به‌دست آورده و اثری به فیلم‌های نئو وسترن سینما اضافه کرده است. سازنده اثر ممکن است در محتوای فیلم عقب مانده باشد اما بی‌شک در به‌وجود آوردن فرم و ژانر فیلم خوب عمل کرده است. هیجان موجود در فیلم هم بر پایه‌ی تعلیق پیش می‌رود و نه بر حل معما. مخاطب هر لحظه با دوربین و شخصیت‌ها است و اتفاق مهمی در فیلم وجود ندارد که مخاطب یا از آن بی‌خبر باشد یا جلوتر از شخصیت‌ها به در ک آن برسد. لحن فیلمی، لحنی هیجانی تعلیقی است و فیلم با آدرنالینی کنترل شده با تماشاگرش صحبت می‌کند و او را به عمق فیلم می‌برد.

آنجلینا جولی در حال خاموش کردن آتش در فیلم کسانی که آرزو دارند من بمیرم

یکی از قسمت‌های فرمیک فیلم که خوب از آب در آمده است بازیگردانی آن است. کارکترها قطعا می‌دانند که در فیلمی اینچنینی چگونه خواسته‌های کارگردان را اجرا کنند و حس‌های لازم را به تماشاگرشان انتقال بدهند. آنجلینا جولی که پس از مدتی با این فیلم به دنیای اکشن بازگشته است، نشان می‌دهد که همچنان می‌تواند ستاره‌ای برای این نوع از  ژانر باشد و فقط دچار انتخاب‌ فیلم‌های بد برای بازیگری شده است. او با اینکه به دوران میانسالی نزدیک می‌شود ولی چیزی از یک بازیگر جوان‌ کمتر ندارد و ما محال است که از طرف جولی وزنه‌ای را پایین ببینیم. جک و پاتریک در نقش دو قاتل خطرناک و عجیر شده هم بسیار خوب ظاهر می‌شوند و قتل‌های خود را بسیار باورپذیر به مخاطب انتقال می‌دهند.

بافت گرافیکی، آتش‌ سوزی‌های جنگل، و طراحی صحنه‌ی فیلم تصاویری بسیار جذاب را به نمایش می‌گذارند به طوریکه مخاطب از اواسط فیلم به بعد محو تماشای آن‌ها خواهد شد و لحظاتی لذت بخش نصیبش می‌شود. خاکستر و زبانه‌های شعله‌ی آتش روی محتوای فیلم می‌نشیند و تماشاگر خود را در آن‌جا احساس خواهد کرد. آتش به قدری طبیعی و به موقع جلوه می‌کند که کل فیلم از یادمان می‌رود و به سوگ جنگلی می‌نشینیم که به‌دست انسان فرصت طلب در حال تخریب است.

اما انفجاری که در سکانس‌های ابتدایی فیلم با استفاده از جلوه‌های ویژه در خانه‌ی دادستان رخ می‌دهد به هیچ وجه هم قیاس با آن آتش سوزی‌ها نیست. این انفجار اصلا حرفه‌ای انجام نشده است به طوری که بیننده باتوجه‌به‌شدت انفجار و پرتاب بقایای خانه به اطراف کاملا متوجه مصنوعی بودنش خواهد شد.

فیلم قصه‌ای موقعیت محور دارد که شریدان آن را براساس رمان مایکل کوریتا (Michael Koryta) ساخته است و این نشان می‌دهد که کارگردان در  ساخت آثار اقتباسی به‌خوبی دیگر کارهایش عمل نمی‌کند. این اثر ادای دینی است به جنگل و آتش‌نشانان، کسانی‌ که زندگی خود را بر سر حفاظت از جنگل‌ها می‌گذارند و تا آخرین لحظه از تمام توان خود برای نگه‌داری از آن استفاده می‌کنند.

 جک (Aidan Gillen) و پاتریک (Nicholas Hoult) استعاره از تمام گروه‌هایی هستند که برای رسیدن به اهداف‌شان سعی در تخریب محیط زیست و جنگل‌ها دارند. و این ذخایر ارزشمند را برای خودخواهی خود از بین می‌برند.

در پایان فیلم هانا آتش‌نشانی که باعث مرگ سه کودک در یکی از مأموریت‌هایش می‌شود به رستگاری می‌رسد و فرصتی پیدا می‌کند تا پسربچه‌ای را نجات دهد و وجدانش را کمی آسوده کند. آتشی که زندگی را از او گرفته بود حالا به او زندگی بخشید و باعث مرگ قاتلی شد که قصد کشتن او و کانر را داشت. جنگل قصه‌ای از ناخودآگاه تمام انسان‌هاست که اگر قانون قصه‌ پردازی‌اش را بلد باشند قدرتش زندگی افراد را زیر و رو می‌کند.

 اما تماشاگر باز هم بعد از این پایان‌بندی با خود فکر می‌کند که این اثر درباره‌ی چه چیزی بود؟ مخاطب به این دلیل به این نقطه می‌رسد چونکه چند محتوای متفاوت که با یکدیگر خوب نتوانسته‌اند ترکیب شوند در سبکی از شریدان گردهم آمده‌اند و به بیننده عرضه شده‌اند. از آنجایی که محتوا نتوانسته به‌خوبی روی فرم بنشیند، احساسات مخاطب درگیر نمی‌شود و چیزی از فیلم در حافظه‌ی تماشاگر جا نمی‌ماند.

Those Who Wish Me Deadنمی‌تواند اثری مثبت در فهرست فیلم‌های حرفه‌ای باشد و تنها اثری سرگرم کننده برای مخاطب خواهد بود. فیلم پتانسیل‌های زیادی برای تبدیل شدن به یک نمایش عالی را داشت اما نتوانست از این فرصت بهره‌ی کافی را ببرد و وارد فیلم‌های فاخر گونه‌ی نئو وسترن شود. اما مخاطبانی که خود را آماده‌ی مشاهده‌ی آثار خاص تیلور شریدان (Taylor Sheridan) کرده بودند، باز هم می‌توانند منتظر فیلم‌های مهم و جذاب او باشند چرا که این کارگردان ظرفیت زیادی برای نوآوری در سینما را دارد.

مجله خبری ای بی سی مگ

ای بی سی مگ یک وب سایت خبری و علمی در حوزه فیلم و سینما، تکنولوژی و لوازم خانگی با جدیدترین اخبارهای این حوزه می باشد. خوشحالیم بتوانیم مطالب مفیدی را برای شما ارائه دهیم.
دکمه بازگشت به بالا