آموزش

نکات مهم برای فکر کردن به ایده مناسبدر ر

اهداف و انتظارات آموزشی متمم در این درس
کد درس: ۲۵۹۱۷
  • درس نقشه راه کارآفرینی و ایجاد و مدیریت کسب و کارهای کوچک (SBA) به دوستان متممی کمک می‌کند مسیر کارآفرینی و راه اندازی کسب و کار کوچک را پیش روی خود داشته باشند و در این زمینه، آگاهانه‌تر، علمی‌تر و اثربخش‌تر عمل کنند.
  • همچنین دوستان متممی علاقمند به آشنایی با بحث‌های کارآفرینی،‌ می‌توانند با استفاده از نقشه راه کارآفرینی و مدیریت کسب و کارهای کوچک از میان درس‌های متمم، درس‌هایی را که به این حوزه مربوط هستند جستجو کرده و مطالعه کنند.
  • با توجه به اینکه هنوز همه‌ی درس‌های مرتبط با ایجاد کسب و کارهای کوچک تولید و منتشر نشده‌اند، نقشه راه کارآفرینی، مسیر آینده‌ی توسعه محتوای متمم در زمینه فن آوری را نیز توصیف و تشریح می‌کند.
  • دکمه های خاکستری رنگ غیر فعال در متن، درس‌هایی هستند که هنوز منتشر نشده‌اند و به محض تکمیل و انتشار، به دکمه‌های سبز رنگ عادی متمم تبدیل می‌شوند.

اگر چه ما بحث‌های متنوعی را در زمینه‌ی کارآفرینی و مدیریت کسب و کار در دوره MBA متمم مطرح کرده‌ایم، اما با توجه به اینکه کسب و کارهای جوان، بعضاً نیازهای متفاوتی دارند، و نیز با در نظر گرفتن اینکه تعداد قابل توجهی از دوستان متممی، کسب و کارهای جوانی را ایجاد کرده‌اند، تصمیم گرفتیم بحث کارآفرینی و مدیریت کسب و کار جدید را در قالب یک نقشه راه مستقل مطرح کنیم.

قاعدتاً برای چنین بحثی مناسب است که عنوان SBA را انتخاب کنیم (Small Business Administration).

طبیعتاً آنچه در نقشه راه کارآفرینی می‌گوییم، الزاماً شبیه یا جایگزین آنچه به عنوان کارآفرینی در دانشگاه های کشور آموزش داده می‌شود نیست؛ بلکه بیشتر، تلاش برای پاسخ به دغدغه ‌ها و چالش‌هایی است که با گردآوری و تحلیل نظرات و دیدگاه‌های دوستان متممی حاصل شده است.

مثل بقیه نقشه راه های متمم در این‌جا هم موضوعات مربوط به کارآفرینی را در قالب تعدادی سوال و پاسخ‌های آن‌ها آماده کرده‌ایم:

آیا یک کارآفرین موفق، به آموزش رسمی کارآفرینی نیاز دارد؟
مبانی آکادمیک کارآفرینی
 کارآفرینی پاره وقت – آیا باید حتماً از کسب و کار خود جدا شوید؟
آیا مدل کسب و کار شما مشخص است؟
 آشنایی با مفهوم کسب و کار کوچک
 تعریف موفقیت و شکست در کسب و کار کوچک
 مدل ذهنی کارآفرینان
 مهارت های مورد نیاز برای کارآفرینی
 استراتژی کارآفرینی
مفهوم ایده در کارآفرینی
 سه چرخه عمر مختلف (کسب و کار | صنعت | بازار)
 طراحی و توسعه محصول
طراحی پیشنهاد اولیه به بازار
 برنامه ریزی برای کارآفرینی
 جنبه های عملیاتی و اجرایی کارآفرینی
 فریلنسرها و اقتصاد فریلنسر
 طراحی و بازآفرینی سازمان
 مشتری مداری

آیا یک کارآفرین موفق حتماً به آموزش رسمی کارآفرینی نیاز دارد؟

اگر به تجربیات خود مراجعه کنیم، پاسخ چنین سوالی، منفی است. چرا که کارآفرین های موفق بسیاری را می‌شناسیم که آموزش‌های رسمی ندیده‌اند. ضمن این‌که حتی دانش کارآفرینی هم بر اساس مطالعه‌ی رفتار و تصمیم های کارآفرینان تدوین شده است.

به عبارت دیگر، رابطه‌ی بین علم کارآفرینی و افراد کارآفرین، عکسِ چیزی است که معمولاً به ذهن می‌رسد: بیش از آن‌که کارآفرین‌ها به دانش کارآفرینی نیاز داشته باشند، دانش کارآفرینی نیازمند تجربه کارآفرینان است.

با این حال یک نکته را نباید فراموش کنیم:

بنابراین، اگر بر آموزش آموزش کارآفرینی تأکید می‌شود، به این علت است که دانش کارآفرینی (بحث‌های تئوریک مدیریتی + تجربه‌های کارآفرینان) می‌تواند احتمال خطا و سطح خطر را برای کسب و کارهای جوان کاهش دهد.

مبانی تئوریک و آکادمیک کارآفرینی

قبل از اینکه ادامه‌ی این نقشه راه را مطالعه کنید، لازم است تأکید کنیم که در این‌جا، بیشتر بر جنبه‌های کاربردی و اجرایی کارآفرینی تأکید شده است.

اگر قصد دارید کارآفرینی را به شکلی عمیق‌تر و جدی‌تر بخوانید و بیاموزید (یا آموزش دهید)، پیشنهاد ما این است که موازی با مطالب مطرح شده در این نقشه راه، به مجموعه درس‌هایی که به جنبه‌های پایه‌ای و آکادمیک کارآفرینی می‌پردازند نیز سر بزنید.

گام صفر: آیا حتماً باید از کسب و کار فعلی خود جدا شوید؟

کسانی که به کارآفرینی و کسب و کار مستقل فکر می‌کنند را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد:

  • آن‌هایی که در حال حاضر، مشغول به کار هستند
  • کسانی که اکنون در کسب و کار یا سازمان خاصی حضور ندارند و شاغل نیستند

گروه اول در مقایسه با گروه دوم، با یک چالش مهم هم روبرو هستند: با کسب و کار فعلی خودم چه کنم؟

به خاطر داشته باشید که  کارآفرینی الزاماً با ترک شغل فعلی انجام نمی‌شود. 

دو گزینه‌ی دیگر هم وجود دارد که نباید از آن‌ها غافل شوید:

گام اول: آیا مدل کسب و کار شما مشخص است؟

کم نیستند کسانی که ابتدا تصمیم می‌گیرند کارآفرین شوند و سپس با خود فکر می‌کنند که حالا که می‌خواهیم کارآفرین شویم، چه کاری از دست‌مان برمی‌آید؟

می‌توان حدس زد که این افراد بخش قابل توجهی از آمار شکست کسب و کارهای نوپا را نیز به خود اختصاص می‌دهند.

می‌توانیم بپذیریم که در مراحل اولیه‌ی کارآفرینی، طرح تجاری یا بیزینس پلن را با همه‌ی جزئیات آن نداشته باشیم و ندانیم. اما مدل کسب و کار، یکی از زیرمجموعه‌های طرح کسب و کار است که باید قبل از خلق یک فعال تجاری جدید، در ذهن‌مان شکل گرفته باشد.

اگر بخواهیم برنامه مهاجرت به کشوری دیگر را به عنوان یک استعاره مفهومی از خلق کسب و کار در نظر بگیریم – با کمی قربانی کردن دقت علمی – می‌‌توانیم بگوییم:

  • مدل کسب و کار، در حد فکر کردن به مقصد سفر، ارزیابی ذهنی (و تحقیق اولیه)‌ در مورد عملی بودن مسافرت و فرصتها و تهدیدهای آن و نیز فکر کردن به مکانیزم های کسب درآمد و هزینه های زندگی در کشور مقصد است.
  • طرح تجاری، وسیله مسافرت، تاریخ مسافرت، هزینه‌های سفر، هزینه‌های اقامت، فرایند جستجوی شغل، جایگزین احتمالی در صورت شکست خوردن برنامه مهاجرت و حتی انتخاب یا عدم انتخاب شریک در این مهاجرت را در برمی‌گیرد.

اگر چه واژه مدل کسب و کار، با بحث کسب و کارهای اینترنتی رایج شد و گسترش یافت، اما به خاطر داشته باشیم که این مفهوم امروز، همه‌ی انواع کسب و کار از کسب و کار ساده‌ی خانگی تا بزرگترین کسب و کارهای تولیدی یا بازرگانی یا تکنولوژیک جهان را زیر چتر خود قرار می‌دهد.

[ درس مرتبط: مدل کسب و کار ]

گام دوم: آشنایی با مفهوم کسب و کار کوچک

نه. اشتباه نکنید.

نمی‌توانید مستقیماً‌ به داخل استخر کارآفرینی بپرید.

چاره‌ای نیست جز اینکه تکلیف برخی مفاهیم مقدماتی را با هم مشخص کنیم.

این کار را مانند همان مثال کلاسیک تیز کردن تبر در نظر بگیرید. زمان می‌برد. اما درک بهتری از فضای مدیریت کسب و کارهای کوچک و کارآفرینی به ما خواهد داد:

تعریف کسب و کار کوچک چیست؟

شاید چنین سوالی به نظر بدیهی برسد.

اما فراموش نکنیم که اندازه کسب و کار را به شیوه های متفاوتی می‌توان سنجید. موارد زیر تنها بعضی از معیارهای سنجش ابعاد کسب و کار هستند:

  • بر اساس تعداد کارکنان
  • بر اساس گردش مالی سالانه یا میزان درآمد سالانه
  • بر اساس تعداد مشتریان
  • بر اساس سرمایه گذاری اولیه
  • بر اساس سن کسب و کار

گاهی یک کسب و کار بازرگانی سه نفری، ده‌ها میلیارد تومان در سال گردش مالی دارد و گاه یک کسب و کار صد نفری کارگاهی، با یک میلیارد تومان اداره می‌شود.

گاهی یک کسب و کار، فقط بر روی یک مشتری بنا شده (مثلاً یک سازمان بزرگ) و پس از چند سال، نمی‌خواسته یا نتوانسته مشتریان جدید جذب کند.

گردش مالی و تعداد کارکنان زیاد است. اما بازار آن کسب و کار هنوز کوچک است.

با توجه به موارد فوق، بحث کارآفرینی و کسب و کار کوچک در متمم، تا حد زیادی با تعریفی که از استارت آپ در متمم پذیرفته‌ایم، تطبیق دارد:

استارت آپ چیست؟
نقش و اهمیت کسب و کارهای کوچک در اقتصاد کشورها

احتمالاً با دیدن این تیتر، به خودتان می‌گویید: متمم هم سراغ بحث‌های کلیشه‌ای و تکراری در کارآفرینی رفته است. وگرنه، چنین بحث‌هایی برای یک کارآفرین که کسب و کار کوچکی را خلق کرده یا مدیریت می‌کند چه کاربردی دارد؟

طبیعتاً با مطرح شدن و توسعه این بحث‌، انگیزه‌ی متمم از مطرح کردن این موضوع واضح‌تر می‌شود.

اما فعلاً اجازه بدهید به چند نکته اشاره کنیم.

آشنایی با نقش و سهم کسب و کارهای کوچک در اقتصاد ملی باعث می‌شود که:

  • کارآفرینان و فعالان در کسب و کارهای کوچک،  احساس بهتری نسبت به فعالیت خود داشته باشند  و بتوانند در همکاران و کارکنان و اعضای تیم خود نیز، احساس بهتری را ایجاد کنند. بسیاری از کارآفرینان، فکر می‌کنند که کوچک بودن کسب و کار یک مرحله‌ی نامطلوب اما ضروری است که باید آن را مانند درد زایمان تحمل کرد تا بتوانند پا به دنیای کسب و کارهای بزرگ بگذارند. در حالی که کوچک بودن و حتی کوچک ماندن می‌تواند یک انتخاب باشد. ضمن اینکه کسب و کارهای کوچک بخش ارزشمندی از اقتصاد کشورها هستند و فعالیت در آنها می‌تواند کاملاً افتخار آمیز و غرورآفرین باشد.
  • کسی که به سراغ بازی کارآفرینی می‌رود، دیر یا زود وادار خواهد شد در نقش یک متقاعد کننده روبروی خانواده، همکاران و دوستان قدیمی، مدیران بانک‌ها و سرمایه گذاران و افراد مختلف بایستد و از خود و ایده و کسب و کارش دفاع کند. فرد  کارآفرین هر چه بهتر جایگاه خودش را بشناسد، از موقعیت و موضع بهتر و قدرتمندتری در مذاکره ها بهره‌مند خواهد بود. 
  • طبیعتاً سیاست‌های دولت‌ها و شرایط اقتصادی و معادلات بین المللی، می‌توانند جایگاه کسب و کارهای کوچک در اقتصاد کشور را در مقاطع مختلف بهبود بخشیده یا تضعیف کنند. مدیر یا بنیان گذار کسب و کار، به عنوان یک استراتژیست، با شناختن جایگاه کسب و کارهای کوچک در اقتصاد، می‌تواند  اثر مواضع دولتها و نیز قوانین بر روی اکوسیستم کسب و کار کشور  را تحلیل کرده و  روندهای آتی کسب و کار  خود و سناریوهای احتمالی را با دقت و کیفیت بهتری، طراحی و ارزیابی کند.
اهمیت کسب و کارهای کوچک در اقتصاد ایران (فایل PDF)
تفاوت کسب و کار کوچک با سایر کسب و کارها چیست؟

در زمینه کسب و کارهای کوچک و تفاوت آنها با کسب و کارهای بزرگ، می‌توان به نکات زیادی اشاره کرد.

اما مهم‌ترین تفاوت کسب و کارهای کوچک با کسب و کارهای بزرگ (لااقل در بحث ما) این است که بخش قابل توجهی از نظریه های مدیریتی و ابزارهای مدیریتی که در مورد سازمان‌های بزرگ توصیه و تجویز می‌شوند، در سازمان‌های کوچک و برای سالهای اولیه فعالیت کارآفرینان قابل استفاده نیستند.

[ درس مرتبط: چرا باید کارآفرینان، با احتیاط به ابزارهای مدیریتی نزدیک شوند؟ ]

گام سوم: مفهوم موفقیت و شکست در کسب و کارهای کوچک

هیچ کس نمی‌خواهد یک کسب و کار شکست خورده داشته باشد. این را همه می‌دانیم.

اما اگر بپرسیم که منظورتان از کسب و کار موفق چیست، احتمالاً پاسخ شفاف و مشخصی دریافت نخواهیم کرد. یا لااقل می‌توان گفت پاسخ افراد مختلف به پرسش معیارهای موفقیت کسب و کار، می‌تواند بسیار متفاوت باشد.

نکته جالب اینجاست که بسیاری از مردم و کارآفرینان، موفقیت یک کسب و کار کوچک را به بزرگ شدن آن می‌دانند.

در حالی که وقتی کسب و کار بزرگ شد، از فضای دیگری صحبت می‌کنیم. ما باید برای موفقیت یک کسب و کار در دوران کوچکی معیارهای مشخصی داشته باشیم.

در غیر این صورت، مانند پدر و مادری می‌شویم که موفقیت و خوشبختی کودک‌شان را در ازدواج و دانشگاه رفتن و شغل یافتن می‌بینند.

این نوع رویاپردازی، کودکی را به عنوان یک پل زیر پای بزرگسالی ویران می‌کند.

[ درس مرتبط: چگونه موفقیت کسب و کارهای کوچک را بسنجیم؟ ]

بحث دیگری که بسیار مهم است این است که جنبه های مختلف شکست را بشناسیم.

یک کسب و کار، فقط به یک شیوه و الزاماً از یک جنبه شکست نمی‌خورد.

کسب و کاری ممکن است به علت نداشتن نقدینگی کافی شکست بخورد. کسب و کار دیگری به علت استراتژی نادرست.

یک کسب و کار به خاطر پیش بینی نادرست از تغییرات محیط نابود می‌شود و کسب و کار دیگر، به خاطر مدیریت نادرست منابع انسانی.

شناختن مولفه های مختلف شکست کسب و کار از دو جنبه اهمیت دارد.

نخست اینکه  شکست، در بسیاری از کسب و کارها اجتناب ناپذیر است. 

پس منطقی است به دانش و اطلاعات کافی برای شناختن لایه ها و شیوه های مختلف شکست خوردن، مجهز باشیم.

به این وسیله می‌توانیم شکست‌های خود را بهتر بشناسیم و بفهمیم و تحلیل کنیم و از آنها پلی برای موفقیت‌های آتی بسازیم.

نکته‌ی دیگری هم وجود دارد:

ما این موضوع را به صورت مستقل و با جزئیات بیشتر، تحت عنوان کالبدشکافی پیش از مرگ، با دوستان متممی به بحث گذاشته‌ایم.

[ درس مرتبط: کالبدشکافی پیش از مرگ ]

هم‌چنین پیشنهاد می‌کنیم برای مطالعه و مرور بحث مهم زیر را درباره شکست کسب و کارها وقت بگذارید:

[ درس مرتبط: نشانه های شکست یک کسب و کار کوچک ]

پیشنهاد عضویت در متمم

دوست عزیز.

شما با عضویت رایگان به عنوان کاربر آزاد متمم (صرفاً با تعیین نام کاربری و کلمه‌ی عبور) می‌توانید به حدود نیمی از چند هزار درس متمم دسترسی داشته باشید.

همچنین در صورت تمایل، با پرداخت هزینه عضویت به عنوان کاربر ویژه به همه‌ی درس‌های متمم دسترسی خواهید داشت.

فهرست برخی از درس‌های مختص کاربران ویژه متمم را نیز می‌توانید در اینجا ببینید:

 فهرست درس‌های مختص کاربران ویژه متمم

البته از میان درس‌های مطرح شده، ما فکر می‌کنیم با توجه به علاقمندی شما به بحث کارآفرینی، شاید بهتر باشد ابتدا مطالعه‌ و بررسی مباحث زیر را در اولویت قرار دهید:

 ارزش آفرینی

 مدیریت بازاریابی

 فنون مذاکره

 مهارت کار تیمی

اطلاعات بیشتر در مورد ثبت نام

گام چهارم: شناخت و پرورش مدل ذهنی مناسب کارآفرینی

ما در درس شخصیت شناسی،‌ اشاره‌ای به بحث شخصیت شناسی صفاتی داشتیم و در آنجا تا حدی با نگرش گوردون آلپورت و نظریه های صفاتی به انسان‌ها آشنا شدیم.

از سوی دیگر، به صورت مستقل و گسترده به بحث مدل های ذهنی هم پرداخته‌ایم.

اگر چه گاهی اوقات، به سادگی نمی‌توان مرز صفات شخصیتی و مدل ذهنی را از هم تفکیک کرد، اما اجازه بدهید که اینجا با هم یک قرار بگذاریم:

این نوع نگاه به مدل ذهنی، کاملاً با صفات شخصیتی متفاوت است که خیلی اوقات نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم تغییر جدی کنند و یا اگر هم چنین انتظاری داشته باشیم، بیشتر نیازمند گذر زمان است تا تغییر صفات شخصیتی از طریق مطالعه و یادگیری.

بخش قابل توجهی از آنچه به عنوان درس کارآفرینی در مراکز مختلف آموزشی تدریس می‌شود، به نوعی به این قسمت باز می‌گردد.

همچنین قسمت عمده‌ی آموزش های انگیزشی حوزه کسب و کار، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به این قسمت تکیه دارند.

مباحثی مانند ریسک پذیری و نگرش به ریسک، همچنین نگرش به بحث شبکه سازی و نیز نگرش مناسب نسبت به پول، تنها بخش کوچکی از مجموعه گسترده مدل ذهنی مناسب برای کارآفرینی است.

ما در متمم بحثی هم تحت عنوان مدیریت در شرایط ابهام داریم که بخش قابل توجهی از آن، با اتکا به نظرات و نوشته‌ها و افکار نسیم طالب، تولید و تدوین شده است.

واقعیت این است که شما می‌توانید وارد دنیای کسب و کار شوید و بحث مدیریت در شرایط ابهام را نشناسید.

به هر حال، قبل از نسیم طالب و درس‌های متمم هم، هزاران سال کسب و کار و تجارت، وجود و رونق داشته است.

اما، با توجه به اینکه ابهام در محیط کسب و کار اجتناب ناپذیر است و تهدیدها، در تمام مسیر کارآفرینی و توسعه کسب و کار وجود دارند، اگر بتوانیم به صورت تدریجی و منظم، برای درک مفاهیم مدیریت در شرایط ابهام وقت بگذاریم، احتمالاً هزینه های کمتری را برای اشتباهات احتمالی خواهیم پرداخت.

[ درس مرتبط: مدیریت در شرایط ابهام ]

[ درس مرتبط: کارآفرینی به عنوان یک سبک زندگی ]

[ درس مرتبط: ویژگی های کارآفرینان ]

گام پنجم: تقویت مهارت‌های مورد نیاز برای کارآفرینان

توجه به مهارتها و تلاش برای توسعه مهارتهای فردی، فعالیتی است که به صورت دائمی در زندگی همه‌ی ما وجود دارد و باید وجود داشته باشد.

اما طبیعی است کسی که به کارآفرینی و ایجاد یک کسب و کار جدید فکر می‌کند و یا اینکه کسب و کار کوچکی را خلق کرده و در حال مدیریت آن است، چاره‌ای ندارد جز اینکه یادگیری و بهبود برخی از مهارتها را در صدر فهرست اولویت‌های خود قرار دهد.

اجازه بدهید در اینجا برخی از این مهارتها را به صورت فهرست‌وار مرور کنیم:

گام ششم: استراتژی برای کارآفرینی

بسیاری از ما استراتژی را مختص کسب و کارهای بزرگ می‌دانیم.

در کسب و کارهای کوچک، یا از استراتژی نامی نمی‌رود و یا اگر حرف از استراتژی می‌زنیم، به تعبیر مینتزبرگ، بیشتر مفهوم حیله یا ترفند یا تکنیک را مد نظر داریم.

احتمالاً شما هم شنیده‌اید که یک مدیر بگوید: اصلاً فکر نمی‌کردند که به سراغ این استراتژی بروم.

بعد که بیشتر گوش می‌دهید می‌بینید استراتژی او این بوده که تلفن را سه روز روی فلانی برندارد!

استراتژی برای کسب و کارهای کوچک را می‌توان به چند حوزه‌ی کلیدی تقسیم کرد:

  • تفکر استراتژیک
  • برنامه ریزی استراتژیک برای کسب و کارهای کوچک
  • مدیریت استراتژیک برای کسب و کارهای کوچک
  • تدوین استراتژی خروج

مفاهیم فوق، نیاز به توضیح ندارند.

اما بد نیست بر روی اهمیت استراتژی خروج تاکید کنیم. خصوصاً اینکه تدوین استراتژی خروج را بخش مهمی از طرح تجاری یا طرح کسب و کار یا Business Plan نیز می‌دانند.

این روش‌ها اگر چه هیجان انگیز به نظر می‌رسند، اما استراتژیک و ارزشمند نیستند و در دنیای کسب و کار معنایی ندارند.

اگر چه تلاش شما همیشه بر این خواهد بود که موفق شوید و نیازمند بستن کسب و کار یا خروج از بازار قبلی و ورود به بازار جدید نشوید، اما باید همیشه استراتژی خروج را به شکلی دقیق و اجرایی طراحی کنید.

جمله‌ای که ما سالهاست به بهانه‌های مختلف از قول دریانوردان قدیمی برای شما نقل می‌کنیم، به همین مسئله اشاره دارد:

We hope for the best, and prepare for the worst

ما به امید بهترین اتفاق‌ها هستیم. اما خود را برای بدترین رویدادها آماده می‌کنیم.

سوزاندن کشتی بیشتر به افسانه‌ها شبیه است. اما آماده بودن استراتژی خروج، شبیه جلیقه نجات زیر صندلی هواپیماست.

جلیقه نجات باید باشد. اگر چه همه امیدوارند که هرگز آن را بر تن نکنند.

گام هفتم: مفهوم ایده در کارآفرینی

نمی‌توانیم از کارآفرینی و خلق کسب و کار بگوییم و از ایده حرف نزنیم.

ایده کسب و کار کوچک را می‌توان نطفه‌ی آن کسب و کار دانست که با تلاش و سرمایه گذاری بارور می‌شود و باعث می‌شود که یک مجموعه‌ی اقتصادی واقعی متولد شود.

تعریف ایده هم مثل بسیاری از مفاهیم مدیریتی، سهل ممتنع است.

همه می‌دانیم ایده چیست. اما اگر بخواهند ایده را تعریف کنیم، نمی‌توانیم این کار را به سادگی انجام دهیم.

از سوی دیگر، می‌دانیم و آموخته‌ایم که قبل از تعریف و مفهوم پردازی، کلمات صرفاً کلمه هستند و نمی‌توانند مولد باشند.

در بحث مربوط به ایده های کسب و کار کوچک، سه موضوع کلیدی وجود دارد که باید مورد توجه قرار بگیرد:

  • ایده چیست؟
  • ایده ها را چگونه ارزیابی کنیم؟
  • از کجا ایده به دست بیاوریم؟

دو موضوع اول، قابل درک و مهم هستند. اما موضوع سوم، بحثی است که خیلی اوقات به فراموشی سپرده می‌شود.

کلمه‌ی ایده معمولاً با مفاهیم خلاقیت و نوآوری گره خورده است. در حدی که گاهی اوقات آنها را به صورت مترادف یا هم خانواده به کار می‌برند و یا برای وزن و قافیه جمله، آنها را در کنار هم قرار می‌دهند.

اما یک سوال کلیدی وجود دارد که از نظرها پنهان می‌ماند:

 خلاقیت و نوآوری در ایده‌ها چه معنایی پیدا می‌کند و آیا هر ایده‌ای باید الزاماً خلاقانه یا نوآورانه باشد؟ 

در درس‌های آتی متمم، خواهیم دید که این مفاهیم قرار نیست الزاماً در کنار هم قرار بگیرند و یک ایده کسب و کار، می‌تواند ثروت آفرین و ارزش آفرین باشد، اما نوآورانه یا خلاقانه نباشد و این مسئله، الزاماً از ارزش آن کم نمی‌کند.

دو بحث آموزشی دیگر هم وجود دارد که در تقویم محتوای متمم در نظر گرفته شده و به نظر ما، اگر آنها را از بحث ایده در کارآفرینی حذف کنیم، بحث ناقص خواهد شد:

  • خلاقیت
  • حل مسئله

البته ما در درس تصمیم گیری هم درباره خلاقیت و حل مسئله اشاره‌هایی داشته‌ایم.

اما اگر بخواهیم که بحث خلاقیت و حل مسئله در ذهن ما نهادینه و کاربردی شود، لازم است مشابه درس‌های کارگاه عزت نفس یا کارگاه زندگی شاد یا کارگاه بخش بندی بازار به  شکلی دقیق‌تر و جامع‌تر به آن پرداخته شود.

گام هشتم: آشنایی با سه چرخه عمر

قبلاً در درس مدل ذهنی متمم درباره چرخه عمر صحبت کرده‌ایم.

کسی که می‌خواهد مدیریت یک کسب و کار کوچک را در اختیار داشته باشد لازم است سه چرخه عمر را به خوبی بشناسد و بتواند آنها را تحلیل کند:

  • چرخه عمر کسب و کار
  • چرخه عمر صنعت
  • چرخه عمر بازار

البته همه‌ی کسب و کارها مستقل از کوچک و بزرگ بودنشان باید این مفاهیم را بشناسند، اما در کسب و کارهای بزرگ وظیفه‌ی این تحلیل‌ها بین افراد و دپارتمان‌های مختلف تقسیم می‌شود.

دشواری کار یک کارآفرین این است که باید همه‌ی این مفاهیم را یک جا و در کنار هم و در یک مغز، جمع و تحلیل کند.

خطاها در شناخت و تحلیل چرخه عمر، می‌تواند به خطاهای سرنوشت ساز (Fatal Errors) در دوراهی‌های کلیدی کسب و کار منتهی شود.

گام نهم: طراحی و توسعه محصول جدید (قلب فرایند کارآفرینی)

محصول پاسخی است که شما برای یک نیاز که آن را تشخیص داده‌اید یا مشاهده کرده‌اید یا حدس می‌زنید که وجود دارد یا پیش بینی می‌کنید که به وجود خواهد آمد طراحی و ارائه می‌کنید.
  • شرکتی را در نظر بگیرید که می‌بیند بسیاری از مردم نیاز یا علاقه دارند که از تورهای ارزان قیمت در لحظات آخر مطلع شوند و از سوی دیگر برنامه زمانی آنها انعطاف پذیر است و به سرعت می‌توانند برای یک مسافرت آماده شوند.
    این شرکت همچنین علاقه آژانس‌های مسافرتی را به تکمیل کردن ظرفیت‌های قرارداد چارتر خود می‌داند و می‌بیند. پس هر راهکاری که این نیاز متقابل را تامین و مرتفع کند، یک محصول محسوب می‌شود.
  • خودروسازی که احساس می‌کند ماشین‌های نوع وانت از جمله نیازهای تامین نشده یا بازارهای جذاب کشور است و طراحی خودرو خود را به شکلی تغییر می‌دهد و اصلاح می‌کند که بتواند روی همان پلتفرم، وانت هم تولید کند، یک محصول جدید طراحی کرده است.

توسعه محصول یا Product Development یکی از بحث‌های مهم در مدیریت کسب و کار است که باید در قالب یک مجموعه درس مستقل به آن پرداخته شود.

ما درس‌های متعددی در متمم در زمینه توسعه محصول داریم که از جمله آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • ایده پردازی برای محصول
  • ایده یابی برای طراحی محصول
  • از ایده تا محصول
  • تمرین طراحی محصول (کیسه خواب)

گام دهم: طراحی اولیه پیشنهاد به بازار (پیشنهاد بازاریابی)

پس از طراحی و توسعه محصول، مهارت بعدی طراحی پیشنهاد محصول است.

در برخی متون دانشگاهی، طراحی پیشنهاد محصول را یکی از مراحل توسعه محصول می‌دانند و در برخی متون دیگر، آن را مرحله‌ی مستقلی در نظر می‌گیرند.

ما در متمم ترجیح می‌دهیم این دو مفهوم را جدا کنیم تا بتوانیم بهتر و دقیق‌تر به آنها بپردازیم.

شاید بتوان گفت بعد از طراحی محصول و توسعه‌ی آن و تکمیل شدن فرایند طراحی، فرایند تجاری شدن محصول همان چیزی است که از محصول اولیه یک پیشنهاد به بازار یا Market Offering می‌سازد.

بعضی از کتابهای عمومی‌تر بازاریابی، از بحث طراحی پیشنهاد بازاریابی به عنوان مرحله کلیدی در تبدیل ایده به ثروت یاد می‌کنند.

نقشه راه طراحی پیشنهاد محصول

گام یازدهم: برنامه ریزی برای کارآفرینی، راه اندازی و مدیریت کسب و کار

ما اگر در مجموع درس های کارآفرینی متمم، بتوانیم شما را متقاعد کنیم که برنامه ریزی و مکتوب کردن برنامه یک کار لوکس غیرضروری نیست، از خودمان راضی خواهیم بود و بقیه‌ی بحث‌ها را حاشیه‌ در نظر می‌گیریم.

منظور ما از برنامه ریزی، این نیست که چند جلسه وقت بگذاریم و چیزهایی را مکتوب کنیم و بعد هم آن‌ها را رها کنیم و به سراغ کارهای اجرایی برویم.

نمونه هایی از برنامه ریزی های مورد نیاز در مدیریت کسب و کار به شرح زیر است:

 طرح تجاری یا طرح کسب و کار: طرح تجاری یا Business Plan یا طرح کسب و کار، بر خلاف تصور بسیاری از ما که آن را ابزاری برای قانع کردن بانکها به وام دادن یا مجاب کردن سرمایه گذاران به شراکت در کسب و کار می‌دانیم، پیش از هر چیز و بیش از هر چیز، باید بتواند تصویری کامل و شفاف از آینده کسب و کار در ذهن ما ایجاد کند.
کارآفرینی اگر با یک طرح کسب و کار حرفه‌ای همراه نشود، در بهترین حالت به صورت یک ایده باقی خواهد ماند و در بدترین حالت، به یک ورشکستگی شرم آور تبدیل خواهد شد.

ویژگی دائمی بودن برنامه ریزی که به آن اشاره کردیم، در مورد طرح تجاری هم مانند سایر طرح‌ها و برنامه‌ها مصداق دارد. طرح تجاری نوشته نمی‌شود که آرشیو شود. بلکه نوشته می‌شود که ارزشمندترین سند کسب و کار باشد و به عنوان راهنمایی برای مدیریت، توسعه و هدایت آن به کار گرفته شود.

[ درس مرتبط: طرح تجاری ]

 تنظیم طرح مالی: بحث طرح مالی، اگر چه با بودجه و بودجه ریزی شباهت‌هایی دارد، اما نباید ویژگی‌های اختصاصی آن را فراموش کنیم. طرح مالی یا Financial Plan شامل مکانیزم‌های جذب و صرف منابع مالی است و عموماً از منابع و مصارفی صحبت می‌کند که هنوز به وجود نیامده‌اند.
ضمن اینکه همه‌ی انواع دارایی‌های یک کسب و کار و نیز همه‌ی افق‌های زمانی را در برمی‌گیرد. به عبارتی همانطور که انتظار می‌رود طرح مالی در مورد چند ماه نخست کسب و کار اظهار نظر کند، باید بتواند برآوردی از سه یا پنج سال اول را هم (بسته به نوع صنعت و کسب و کار)‌ ارائه دهد.

همه می‌دانیم که اگر چه طرح مالی تنها یکی از ده‌ها طرح ضروری برای شکل گیری و موفقیت یک کسب و کار است، اما زمانی که یک کارآفرین روبروی سرمایه گذاران احتمالی یا بانک‌ها و موسسات مالی قرار می‌گیرد، طرح مالی به عنوان یکی از مهم‌ترین بخش‌ها و یا شاید قلب کسب و کار مورد توجه قرار می‌گیرد.

مراحل تنظیم یک طرح مالی

 تنظیم طرح بازاریابی (برنامه بازاریابی)

البته اگر پیشنهاد (و در واقع درخواست) متمم را مبنی بر اینکه طرح تجاری به صورت منظم به روز شود و صحافی نشود جدی بگیرید، می‌توان گفت که ما یک برنامه بازاریابی بیشتر نداریم و آن هم برنامه بازاریابی در طرح کسب و کار است که در طول عمر کسب و کار، از رویاپردازی های اولیه، به سمت برنامه های کاملاً عملیاتی و اجرایی، تغییر ماهیت می‌دهد.

طراحی و تدوین برنامه بازاریابی

 تنظیم طرح عملیاتی: طرح عملیاتی، طرحی است که شاید کسی جزئیات آن را از شما نپرسد. اما خودتان به آن نیاز دارید و یکی از مواردی است که باید مهارت برنامه ریزی خود را با تمام قوا برای آن خرج کنید.
اجازه دهید نمونه سوالاتی که ممکن است در طرح عملیاتی مورد توجه قرار بگیرد را با هم مرور کنیم:

  • چه زمانی شرکت ثبت کنم؟
  • اصلاً شرکت ثبت کنم یا به صورت انفرادی و بدون ساختار حقوقی (مثلاً در قالب خویش فرما) کار کنم؟
  • تکنولوژی قرار است چقدر در کار من سهم داشته باشد؟ به سراغش بروم یا نه؟ در حد یک وبسایت یا اکانت در شبکه های اجتماعی؟ شاید هم ارزان‌تر باشد که سواد دیجیتال خودم را افزایش بدهم و بخشی از فرایندهای خودم را با استفاده از زیرساخت های دیجیتال بنا کنم.
  • برای وام گرفتن، چه نوع سند یا وثیقه‌ای در دسترس دارم؟
  • آیا باید دفتر بگیرم؟ یا در خانه کار کنم؟ آیا مغازه لازم دارم؟ یا می‌توانم گوشه‌ای از مغازه یا فروشگاه دوستم را کرایه کنم؟
  • آیا پخش‌کننده‌ها حاضر به پخش محصول من هستند؟ آیا بنکدارها از من خرید می‌کنند؟
  • حسابداری کارهایم را با چه نرم افزاری انجام بدهم؟
  • مواد اولیه را کجا انبار کنم؟
  • اگر کارم دیجیتال است، باید برای خودم سرور اختصاصی داشته باشم یا می‌توانم از سرورهای مشارکتی استفاده کنم؟

گام دوازدهم: جنبه‌های اجرایی و عملیاتی

از اینجا به بعد وارد فاز اجرا می‌شویم.

اگر چه اگر واقع نگر باشیم،  نمی‌توانیم یک مرز واقعی بین برنامه ریزی و اجرا تعریف کنیم. به عبارتی از همان روزی که نخستین گام را برای پیاده سازی و تجاری سازی ایده خود برداشته‌ایم، آگاهانه یا ناآگاهانه به دنیای اجرا قدم گذاشته‌ایم. 

متمم هم اگر علاقه به ملاحظه کاری در حفظ چارچوب‌های رایج (تا حد امکان)‌ را نداشت، این گام را از گام قبل تفکیک نمی‌کرد.

به هر حال در این مرحله چند کار دیگر باید انجام شود.

گام سیزدهم: اقتصاد فریلنس

اسمش مهم نیست.

خواه آن را فریلنس (Freelance) بنامید و خواه کار پروژه‌ای و خواه خویش فرما و خواه آزادکار، آنچه مهم است این است که این نوع کار در جهان رو به افزایش است.

گرافیست است و در خانه برای جاهای مختلف کار می‌کند.

اتاق کوچکی دارد و یک کامپیوتر و یک گوشی موبایل و مسئولیت اکانت چند شرکت در شبکه های اجتماعی را به عهده گرفته است.

در خانه است و برای شرکتهای مختلف محتوای تبلیغاتی تولید می‌کند.

استراتژی محتوای یک یا چند شرکت تحت مدیریت اوست. اما فقط هفته‌ای یک بار آن هم در غالب یک قرارداد کوتاه مدت به شرکتها رفت و آمد می‌کند.

خیلی‌ها فریلنسرها را دوست دارند:

  • خود فریلنسرها، آزادی خودشان را دوست دارند. انعطاف پذیری زمانی که از ارزش‌های نسل جدید است در این شیوه کار قابل دستیابی است.
  • دولت‌ از فریلنسرها استقبال می‌کند. اینها برای خودشان کارآفرینی کرده‌اند و بار ایجاد شغل را لااقل برای خود از دوش دولت برداشته‌اند. آنها طلبکار دولت نیستند و اتفاقاً می‌توانند خدمتگزاران خوبی برای اقتصاد کشورشان باشند.
  • کسب و کارها از فریلسنرها استقبال می‌کنند. چون باعث می‌شوند که ظرفیت‌های خود را بدون ایجاد تعهدهای عمیق و بلندمدت (که قانون کار هم آن‌ها را جدی‌تر می‌کند) توسعه دهند.

تکنولوژی هم تمام توان خود را در خدمت فریلنسرها قرار داده تا بتوانند بهتر از هر زمان دیگری در طول تاریخ زندگی انسان بر روی کره زمین، از چارچوب این نوع تعهدات برآیند.

برای فریلسنرها، کارآفرینی در منزل با کارآفرینی در مقیاس چند صد کارمند از لحاظ اعتبار تفاوتی ندارد.

سهم فریلنسرها یا آزادکارها از اقتصاد آینده‌ی جهان، سهم کوچکی نیست.

مهم نیست که بخواهید به یک فریلسنر تبدیل شوید یا مدیر یک کسب و کار باشید و بخواهید از فریلنسرها استفاده کنید.

در هر سمت معادله باشید، منطقی است که اقتصاد فریلنس را بهتر بشناسید.

اقتصاد فریلنس یک نکته مهم را به ما می‌آموزد:

درس‌های زیر می‌توانند در این زمینه به شما کمک کنند:

  • فریلنسر کیست؟
  • نکاتی که باید فریلنسرها در تنظیم قراردادها رعایت کنند

گام چهاردهم: طراحی و بازآفرینی ساختار سازمانی

معمولاً در کسب و کارهای کوچک، چیزی به نام ساختار سازمانی (به صورت جدی و رسمی) نداریم.

اگر هم چارتی هست، فقط برای ارائه در پروپوزال‌ها و ترسیم در بروشورها و چسباندن به دیوار نمایشگاه‌هاست.

اما دیر یا زود، ابعاد کسب و کار به حدی می‌رسد که چارت سازمانی معنا پیدا می‌کند.

به چارت، به عنوان یک برگه کاغذ نگاه نکنید. منظور ما بیشتر ساختار سازمان و چارچوب نقش‌ها و وظایف است.

دیر یا زود، در ادامه‌ی مراحل قبل، به مرحله‌ای می‌رسید که باید به بازآفرینی ساختار سازمان فکر کنید.

شاید کارآفرین باید از برخی سمت‌های اجرایی کناره گیری کند. شاید باید سمت‌های جدیدی را بپذیرد.

شاید باید حسابدار پاره وقت مجموعه تمام وقت شود. شاید باید یک مدیر مالی به مجموعه اضافه شود.

شاید باید به عنوان روی کارت ویزیت به شکلی جدی‌تر فکر کنیم.

شاید باید فرایندهای کسب و کار تغییر کنند و اصلاح شوند.

به هر حال، یک بخش خشک اما مهم در کسب و کار، بازآفرینی سازمان است. این کار به دانش و مهارت خاص خود نیاز دارد و عمده‌ی کارآفرینان، به علت اینکه قبلاً پیش بینی آن را نکرده‌اند، در اینجا مجبور می‌شوند دست به دامان مشاوران مدیریت شوند.

گام پانزدهم: مشتری مداری

بسیاری از مدیران مفهوم مشتری مداری را با مفاهیمی مانند لبخند زدن به مشتری، تعویض کالا بدون سوال، قرار دادن صندلی خوشرنگ برای مشتریان، ارائه‌ی چای و قهوه به مشتری و تلاش برای آوردن لبخند بر لب مشتری اشتباه می‌گیرند.

به همین علت، وقتی فهرست استراتژی‌ها و الگوها و ارزش‌های کلیدی سازمان‌شان را منتشر می‌کنند، مشتری مداری را هم به عنوان یکی از ده‌ها مورد نکات مورد توجه فهرست می‌کنند.

در حالی که همچنانکه واژه‌ی مدار در مشتری مداری و Orient در Customer-Oriented نشان می‌دهد، یک کسب و کار نمی‌تواند همزمان رو به دو جهت باشد و یا بر دو مدار بچرخد.

مشتری مداری یک پارادایم جدید در فضای کسب و کار است که می‌توان اهمیت آن را با کار کپلر یا گالیله مقایسه کرد وقتی اعلام کردند که زمین محور گردش جهان نیست. بلکه زمین، خود بر محور خورشید می‌چرخد.

تا زمانی که کسب و کار در محور است و مشتری به دور آن می‌چرخد، پارادایم ما مشتری مدار نیست. بلکه احتمالاً تکریم ارباب رجوع یا احترام به مشتری یا مدیریت رابطه با مشتری است.

مشتری مداری به این معناست که خواست و اولویت مشتری حتی بالاتر از هویت کسب و کار قرار می‌گیرد و مشتریان به عنوان تنها سرمایه‌ی سازمان (و نه مهم‌ترین سرمایه یا یکی از سرمایه‌ها) در نظر گرفته می‌شوند و کسب و کار، آماده‌ است تا هر روز که لازم شد، کرکره‌های کار فعلی را پایین بکشد و کار و محصول جدیدی را برای همان مشتریان سابق ارائه دهد.

تعداد کسب و کارهای مشتری محور را در هر کشور و اقتصادی می‌توان با انگشتان دست شمرد.

بنابراین، دقت کنیم که واژه‌ی ارزشمند احترام به مشتری را با مفهوم پیچیده و سخت و دشوارفهم مشتری مداری اشتباه نگیریم.

[ مطالعه بیشتر: مشتری مداری چیست؟ ]

ترتیبی که متمم برای خواندن مطالب سری کارآفرینی و ایجاد کسب و کار جدید به شما پیشنهاد می‌کند:

    1. نقشه راه کارآفرینی و ایجاد و مدیریت کسب و کارهای کوچک (SBA)
    2. مهارتهای کارآفرینی چه هستند؟ آیا برای کارآفرینی آماده هستیم؟
    3. چرا می‌خواهید کارآفرین شوید؟ انگیزه شما از کارآفرینی چیست؟
    4. تعریف ایده چیست؟ ایده پردازی در کارآفرینی چگونه است؟
    5. از ایده تا فرصت اقتصادی: چند سوال برای ارزیابی ایده های کسب و کار
    6. انواع کارآفرینی چیست؟ کدام راه، می‌تواند برای شما مناسب باشد؟
    7. کارآفرینی سازمانی چیست و کارآفرین درون سازمانی چه می‌کند؟
    8. مسیر شغلی یک نردبان نیست | شریل سندبرگ
    9. نشانه های شکست یک کسب و کار کوچک چیست؟
    10. کارآفرینی در ایران و علت‌های شکست آن | فایل صوتی برای دانلود
    11. مشاوره کسب و کار | درباره راه اندازی کسب و کار جدید
    12. فریلنسر کیست؟ به چه کسی فریلنسر (Freelancer) یا آزادکار می‌گویند؟
    13. خانه‌ به دوش های دیجیتال (Digital Nomads)
    14. سازمان در مرحله تولد و مفهوم تعهد
    15. عمل زدگی: یکی از مشکلات سازمانها در مرحله نوزادی
    16. کسب و کار نوپا و کارآفرینی پاره وقت
    17. کسب و کار خانوادگی چیست و چه مزایایی دارد؟
    18. تهیه طرح توجیهی و انجام مطالعات امکان سنجی
    19. راهنمای اسلایدسازی و تدوین گزارش توجیهی برای راه اندازی یک کسب و کار
    20. برخی از ضعف‌ها و چالش‌ها و تهدیدهای کسب و کار خانوادگی
    21. طرح کسب و کار (طرح تجاری) چیست؟ چگونه بیزینس پلن بنویسیم؟
    22. نکته‌ای در مورد سبک زندگی کارآفرینان
    23. آیا شما ویژگی های یک کارآفرین را دارید؟ | بررسی جایگاه “استقلال” در مدل ذهنی من
    24. آیا شما ویژگی های یک کارآفرین را دارید؟ | هدف من از کارآفرینی چیست؟
    25. آیا شما ویژگی های یک کارآفرین را دارید؟ | از چه چیزی انرژی می‌گیرم؟
    26. ویژگی های شخصیتی کارآفرینان
    27. راه اندازی کسب و کار | چه زمانی کسب و کار خود را شروع کنم؟
    28. راه اندازی کسب و کار | کارآفرینی را تنها آغاز می‌کنید یا با شریک؟
    29. راه اندازی کسب و کار | دردسرهای شباهت شرکا و تیم کارآفرین همگن
    30. راه اندازی کسب و کار | عاقبت شراکت با دوستان و خانواده
    31. یک انتخاب کلیدی در کارآفرینی | ثروت آفرینی بیشتر یا کنترل بیشتر؟
    32. موفقیت کسب و کارهای کوچک را با چه معیارهایی بسنجیم؟
    33. اشتباهات رایج کارآفرینان در مسائل مالی
    34. حرف‌های جک ما |‌ درباره‌ی کار، موفقیت و کارآفرینی
    35. یک استارت آپ جدید در زمینه مد و لباس
    36. کتاب با چرا شروع کنید | سایمون سینک
    37. کتاب ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می دانستم | تینا سیلیگ
    38. کتاب نوآفرینی (آدام گرنت) | راهنمایی برای پرورش خلاقیت و نوآوری
    39. کتاب سختی کارهای سخت | دردسرها و چالش های یک مدیرعامل
    40. کتاب چالشهای کارآفرینی | دوراهی‌های پیش روی کارآفرینان

    سری مطالب حوزه کارآفرینی و ایجاد کسب و کار جدید


    شما در تصمیم گیری چگونه عمل می کنید؟ آیا به دلیل ترس از انتخاب های اشتباه مدت زمان زیادی را صرف فکر کردن بر روی تک تک تصمیمات می کنید؟ آیا احساس می‌کنید که پیش از نتیجه گیری، نیاز به تجزیه و تحلیل تمام گزینه های پیش رو دارید؟

    اگر اینطور است، تبریک می گویم؛ چرا که شما از فلج تحلیلی رنج می برید! فلج تجزیه و تحلیل به حالتی گفته می شود که فرد در مورد یک تصمیم بیش از حد به تفکر می پردازد، تا جایی که هیچ گاه انتخابی صورت نمی گیرد و بدین ترتیب فرد بدون هیچ گونه اقدامی در وضعیت فلج و بی تحرکی قرار می گیرد.

    به همان اندازه که اکنون هیچ مشکلی در انجام دقیق و سریع تصمیم‌ گیری ‌های مهم زندگی خود ندارم، تا پیش از این دقیقا به همین اندازه در تصمیم گیری های روزمره ی خود ناتوان و وسواسی بودم، از خرید هارد دیسک گرفته تا انتخاب رنگ برای خرید یک برق لب جدید! یا اینکه چه چیزی برای ناهار یا شام آماده کنم! این ها تصمیمات کوچکی بود که هر کدام دست کم 15 دقیقه مفید از زمانم را به خود اختصاص می دادند. اما اکنون به جایی رسیدم که کمتر از چند ماه طول کشید تا به هدف مهم زندگی ام پی ببرم، تنها یک ماه طول کشید تا همسرم را انتخاب کنم و کمتر از دو ماه طول کشید تا تصمیم بگیرم کار روزانه ی خود را ترک کنم و کار جدیدم را شروع کنم.

    شک و تردید در تصمیم‌گیری

    نیازی به گفتن نیست اما عدم قاطعیت، شک و تردید و دودلی باعث می شود حجم زیادی از وقت و انرژی من به هدر رود. من همیشه برای انتخاب گزینه صحیح وحشت زده بودم و نگران بودم که مبادا تصمیم اشتباهی گرفته باشم. تصمیماتی که بایستی به سادگی و درستی انجام می شد، همواره با پیچیدگی همراه بود چرا که من می خواستم تمام گزینه های پیش رو و نتایج هر یک را به طور کامل بررسی کنم، بنابراین گرفتن تصمیم برایم تقریبا غیر ممکن بود.

    البته این موضوع مربوط به گذشته است و اکنون من تمام تصمیمات کوچک و بزرگ را بی درنگ می گیرم. این مقاله به شما کمک می کند تا ده نکته کاربردی را جهت از بین بردن فلج تحلیلی به کار بگیرید.

    بین تصمیمات بزرگ و کوچک تفاوت قائل شوید

    در ابتدا بین تصمیمات بزرگ و کوچک تفاوت قائل شوید و سپس بر اساس اهمیت‌شان توجه لازم را به آن ها معطوف کنید.

    بخش بزرگی از فلج تحلیلی من در گذشته ناشی از موشکافی تمام تصمیمات بود، گویی این تصمیمات مسیر زندگی من را تغییر می دهند، در حالی که اینگونه نبود. این نکته بینی و وسواسی بودن در برخی تصمیمات زندگی همچون پیدا کردن همسر و کشف مسیر درست زندگی به من کمک کرد اما مشکل اینجا بود که من این وسواس را در مورد تمام تصمیمات به کار می بستم و همین موضوع موجب شده بود تا زمان و انرژی زیادی را از دست بدهم.

    اگر واقعا در انجام یک تصمیم دچار وسواس شده اید از خود این سه سوال را بپرسید:

    1. این تصمیم چقدر مهم است؟
    2. آیا نتیجه‌ این تصمیم در یکسال آینده‌ من تغییری ایجاد خواهد کرد؟
    3. بدترین چیزی که می تواند در نتیجه این تصمیم اتفاق بیفتد چیست؟

    بر اساس اهمیتی که تصمیمات برای شما دارند، زمان و تلاش سزاوارشان را برای آن ها صرف کنید.

    اگر تصمیم پیش رو، در یکسال آینده شما تغییر عمده ای ایجاد نمی کند و همچنین عواقب جدی در مورد پیامدهای آن وجود ندارد، (به عنوان مثال انتخاب رنگ نادرست برای دفترچه یادداشت!)، بنابراین آن یک تصمیم کوچک است. آرامش خود را حفظ کنید، رو به جلو حرکت کنید و کمترین زمان و تلاش ممکن را صرف آن تصمیم کنید.

    اما اگر یک تصمیم پیش رو، بعد از یکسال تاثیر بزرگی در زندگی شما ایجاد کند و پیامدهایی جدی در نتیجه انتخاب نادرست وجود داشته باشد، (به عنوان مثال، ازدواج با فردی که بعد از گذشت چند وقت دیگر احساس خوبی در مورد او ندارید)، بنابراین آن یک تصمیم بزرگ است. مدت زمان مناسبی را برای تفکر در مورد آن کنار بگذارید و حتی در صورت نیاز آن را به تاخیر بیاندازید.

    *برای هر تصمیم‌گیری در این میان نیز زمان صرف کنید اما اجازه ندهید این زمان خیلی طولانی شود.

    اهداف برتر خود را مشخص کنید

    پیش از ورود به فرآیند تصمیم گیری، هدف های اصلی خود را برای این تصمیم مشخص کنید. سپس از این اهداف جهت راهنمایی در تصمیم گیری استفاده نمایید. این موضوع به شما کمک می کند تا هرچه سریعتر به یک تصمیم قابل اتکاء برسید.

    به عنوان مثال، بسیاری از افراد غالباً مایل به همکاری با من در کسب و کار هستند. من هر هفته ایمیل هایی با عنوان تبلیغ محصولات، تبلیغ کمپین ها، برگزاری دوره های آموزشی، پیشنهادات همکاری و سایر موارد مشابه دیگر دریافت می کنم.

    معیارهای من برای این تصمیم ساده است: قرار گرفتن در معرض رشد. سوالی است که از خودم می پرسم این است که آیا من از برقراری این تعامل می توانم در معرض تعالی شخصی قرار بگیرم؟ اگر پاسخ “نه” باشد، بنابراین تلاش افراد بی فایده است چرا که من تصمیم خود را در همان ابتدا گرفته ام. دانستن هدف نهایی خودم، به من کمک می‌کند که سریع و قاطع باشم، چرا که می توانم فوراً گزینه ای را انتخاب کنم که به من در تحقق هدف نهایی خود کمک می کند.

    تصمیم گیری

    کلید تصمیم گیری درست، رسیدن به “کمال” نیست، بلکه راحتی شماست

    اگر تصمیم پیش رو در مورد تغییر، اصلاح و دگرگونی زندگی شما نباشد، بنابراین رسیدن به کمال مهم نیست. وظیفه شما تنها این است که یک تصمیم نسبتاً خوب را در مدت زمان نسبتاً مناسب اتخاذ نمائید، و در پی آن حرکت کنید.

    می خواهید بدانید چرا این حرف را می‌زنم؟ این به این دلیل است که هر گزینه مزایا و معایب خود را دارد و قرار گرفتن در وضعیتی که هم انتخاب عالی و بی نقصی داشته باشید و هم نتیجه دلخواهتان را دریافت کنید بسیار دشوار است. شاید شما برای رسیدن به گزینه مطلوب و بی نقص مجبور شوید هزینه گزافی پرداخت کنید چرا که طبق قانون 20/80 شما برای رسیدن به 20 درصد پیشرفت بایستی 80 درصد تلاش کنید.

    اگر تصمیم شما سرنوشت ساز باشد، ارزش آن را دارد که زمان و تلاش خود را روی انتخاب بهترین گزینه سرمایه‌گذاری کنید. با این حال، اگر این تصمیم در زندگی شما طی یک سال یا دو سال آینده تاثیر چندانی نخواهد داشت (با مراجعه به نکته شماره 1) پس مهم نیست که شما یک انتخاب افتضاح یا یک انتخاب عالی داشته باشید، چرا که انتخاب هر یک از گزینه‌ ها عواقب بلندمدتی را برای شما ایجاد نخواهد کرد و حتی اگر برای داشتن یک انتخاب درجه یک، ساعت ها زمان و انرژی صرف کنید، باز هم نتیجه آن تاثیری در زندگی شما نخواهد داشت.

    این بدان معنا نیست که باید برای تمام تصمیم گیری های خود تنها یک گزینه ی تصادفی را انتخاب کنید، چرا که تأثیرات منفی کوچک می توانند در طول زمان جمع شوند تا تأثیر منفی بزرگی ایجاد کنند. بلکه بدان معناست که بایستی قانون 20/80 را مد نظر داشته باشید و به جای اینکه دنبال گزینه های بی نقص باشید، سعی کنید تا مناسب ترین انتخاب را انجام دهید.

    گزینه های نامناسب را حذف کنید

    در این گام گزینه های نامناسب را از میان بردارید. روبرو شدن با سیل گزینه ها می تواند روند تصمیم گیری را آشفته سازد، بنابراین گزینه های بد را سریعاً حذف کنید تا ارزیابی برای شما آسان تر شود. برای تصمیم گیری به اهداف خود مراجعه کنید (به نکته ی شماره 2 مراجعه کنید)، گزینه هایی را که به طور قطع اهداف شما را برآورده نمی کنند را شناسایی نموده و هرچه زودتر از شر آنها خلاص شوید.

    مواردی که باقی مانده اند به طور قابل توجهی موارد خوبی می باشند که به شما امکان می دهد تا ارزیابی دقیق تری داشته باشید.

    یک گزینه را انتخاب کنید و پیش بروید، هرگز به عقب نگاه نکنید

    اگر گزینه های شما را گیج کرده اند و مطمئن نیستید کدام یک را انتخاب کنید … بنابراین فقط یک مورد را انتخاب کنید، رو به جلو حرکت کنید و هرگز به پشت سر نگاه نکنید.

    اگرچه این ایده ممکن است کمی بی پروایانه به نظر برسد اما در واقع اینگونه نیست. دلیل اینکه شما این گزینه ها را در لیست کوتاه نهایی شده خود قرار داده اید این است که از نظر منطقی خوب به نظر رسیده اند و اگر واقعاً بد بودند آن ها را طبق نکته ی شماره 4 حذف می کردید. بنابراین اکنون دیگر مهم نیست که کدام گزینه را انتخاب کنید. شما همچنین مزایای اختصاصی سایر گزینه ها را از دست نخواهید داد، چرا که احتمالاً هر گزینه دارای جوانب مثبت و منفی مختص خود می باشد.

    از این رو، به جای نگرانی در این باره که کدام یک را انتخاب کنید، مهم این است که یکی را به سرعت انتخاب کنید و بهترین نتیجه را از آن کسب کنید.

    تصمیم گیری

    گریزی به گذشته بزنید

    بخشی از دلیل فلج تحلیلی من در گذشته این است که پدرم همواره به من می گفت که باید محتاط باشم و تنها چیزهایی را که نیاز دارم بخرم، هرچند که او هنوز هم این کار را انجام می دهد. با اینکه اکنون دیگر بزرگ شده ام، پدرم هنوز مرا در مورد هر چیز جدیدی که میخرم نصیحت می کند، چرا که او آن ها را به عنوان ضایعات تلقی می کند. عبارت مخصوص او این است که: ” بدست آوردن پول دشوار است؛ آن را با بی دقتی خرج نکن.”

    از این رو، من به شکلی غیرمنطقی در مقابل گزینه های بد مقاومت می کردم و همواره از خودم می پرسیدم که آیا این بهترین گزینه است؟ آیا گزینه بهتری وجود دارد؟ اگر بعداً از انتخابم پشیمان شدم چه می شود؟ در صورتی که عواقب بدی در مورد این انتخاب وجود داشته باشد چه می شود؟ اگر بعداً انتخاب بهتری داشته باشم چه؟ همه ی این موارد دست به دست هم می دادند تا باور کنم که تصمیم بدی گرفته ام!

    چه باید کرد؟

    سرانجام به این نتیجه رسیدم که من زیر سایه داستان های دوران کودکی ام زندگی می کنم. هر تصمیمی مزایا و معایب خود را دارد و غیر منطقی ست که فکر کنم چون چند مورد از جوانب تصمیمم را دوست ندارم بنابراین تصمیم بدی گرفته ام. حتی اگر واقعاً تصمیم بدی گرفته باشم، احمقانه است که خودم را درمورد این امر سرزنش کنم، چرا که به هر حال همه افراد در یک نقطه تصمیم های بدی می گیرند. مهم تر از همه این که من از اشتباهات خود بیاموزم و به جای تمرکز روی نقاط منفی هر موقعیتی، روی نقاط مثبت آن تمرکز کنم.

    اگر به طور مداوم در برابر تصمیمات فلج می شوید، ممکن است داستانی در پشت آن وجود داشته باشد، به عنوان مثال ممکن است یک داستان از دوران کودکی شما را به سمت این عمل سوق می دهد. داستان کودکی شما در مورد تصمیم گیری چیست؟ چگونه می توانید از آن رهایی پیدا کنید؟

    برای خود محدودیت زمانی در نظر بگیرید

    برای تصمیمی که می خواهید بگیرید محدودیت زمانی تنظیم کنید. این محدودیت زمانی بایستی براساس اهمیت تصمیم باشد، (مراجعه به نکته شماره 1). از آنجا که زمان یک پارامتر نسبی است و هر تصمیمی متفاوت است، هیچ قانون سخت و محکمی در ارتباط با این محدودیت وجود ندارد. من شخصاً خودم را برای تصمیم گیری های کوچک حدود دو دقیقه محدود می کنم و برای تصمیم گیری های سطح متوسط بیش از چند روز تا یک هفته زمان صرف نمی کنم و برای تصمیمات بزرگ، از نظر فنی به خودم اجازه می دهم تا زمانی که لازم باشد در مورد آن تصمیم فکر کنم، هرچند که همیشه در عرض چند ماه به نتیجه می رسم.

    تصمیم را به شخصی دیگر واگذار کنید

    این موضوع تا حدی می تواند آزار دهنده باشد چرا که شما به طور موثر خود را از روند تصمیم گیری خارج نموده و مسئولیت تصمیم گیری را به شخص دیگری واگذار می نمائید. با این حال، اگر به نظر آن شخص اعتماد داشته باشید دیگر در مورد عدم دخالت داشتن خود در این فرآیند نگران نخواهید بود.

    من اخیراً این کار را در کسب و کار خود انجام داده ام. چند ماه پیش، من یک دستیار دائمی استخدام نمودم تا برخی از کارهای مدیریتی را از جانب من انجام دهد. این شامل تصمیم گیری های اداری از طرف من می باشد که من در صورت لزوم آن را بررسی، تصویب یا اصلاح می نمایم. به این ترتیب من هیچ گاه درگیر تصمیمات اداری نخواهم شد و همین امر باعث می شود تا در اینگونه تصمیمات دچار فلج تحلیلی نشوم.

    نظر شخصی را که به او اعتماد دارید جویا شوید و طبق آن پیش بروید

    نکته یکی مانده به آخر این است که نظر شخصی را که به او اعتماد دارید جویا شوید و طبق آن پیش بروید. این نکته کمی با نکته 8 متفاوت است، چرا که شما این اختیار را دارید که به نظر او اعتماد کنید یا اینکه طبق نظر خود عمل کنید.

    من اغلب این کار را در زمان خرید، زمانی که نمی‌توانم تصمیم بگیرم انجام می‌دهم. معمولا گزینه ها را به دو مورد محدود می کنم و سپس از دوستم مشورت می گیرم، یا اینکه به توصیه دستیار فروشگاه گوش می سپارم. اگر پیشنهاد آن ‌ها منطقی به نظر برسد، من به آن عمل خواهم کرد؛ و اگر نه، من گزینه ای که خودم ترجیح می دهم را انتخاب می کنم. در هر صورت، جویا شدن عقیده آن‌ ها فرآیند تصمیم ‌گیری را برای من سرعت می ‌بخشد چرا که از این طریق اطلاعات بیشتری را برای اتخاذ تصمیم دریافت می کنم.

    خرید ست هودی و شلوار. خرید بافت ارزان. لباس دخترانه ارزان

    زمان و انرژی خود را صرف کارهای مهم تر کنید

    اگر با وجود 9 نکته ای که مطرح شد شما هنوز در حالت فلج تحلیلی قرار دارید، این امکان وجود دارد که شما انرژی مضاعفی داشته باشید که روی مسائل درست و پر معنی صرف نمی ‌شود!

    به عنوان مثال، من متوجه شده ام که گاهی اوقات فقط به دلیل داشتن انرژی مضاعف برای انجام کارهای دیگر، در مورد مسائل وسواس به خرج می دهم. بنابراین از خودم می پرسم: آیا کارهای مهم دیگری به جای بررسی تصمیمات وجود دارد که اکنون می توانم به آن ها بپردازم؟ چه وظایف مهم تری وجود دارد که می توانم وقت و انرژی خود را به سمت آن ها معطوف کنم؟ چگونه می توانم این کار را شروع کنم؟ بنابراین به کارهایی که می توانم انجام دهم فکر می کنم، خواه نوشتن یک مقاله جدید، پاسخ دادن به ایمیل های مهم، شرکت در یک دوره یا ضبط یک ویدیوی جدید باشد. من بلافاصله به جای وسواس به خرج دادن در مورد تصمیم گیری، به آن کارها خواهم پرداخت.

    جالب اینجاست که با انجام این کارها، تصمیم گیری نیز برای من ساده تر می شود و من می توانم بعد از مدت کوتاهی به نتیجه برسم.

    بنابراین اگر فلج تحلیلی شما ناشی از انرژی بیش از حد است، آن انرژی را به سمت کارهای دیگر هدایت کنید. کارهای مهم تری را برای انجام دادن پیدا کنید. بهره وری شما نیز از این طریق افزایش پیدا خواهد کرد. شما همچنین با این کار، به شفافیت بیشتری در مورد تصمیم تان دست پیدا خواهید کرد.


    در هر محیط کار (از شرکت‌ها و ادارات گرفته تا رستوران‌ها و آشپزخانه‌ها) شرایط خاصی برای استخدام افراد جدید وجود دارد. اما ویژگی مشترک تمام محیط‌های کاری، نحوه‌ برخورد در محیط کار و رفتار کارکنان است که اتفاقا یکی از پارامترهای مهم برای استخدام شمرده می‌شود.
    کارفرمایان برای استخدام کارکنان جدید، علاوه بر مهارت‌ها و توانایی‌های افراد، تعهدات کاری و شخصیت آنها را نیز مد نظر قرار می‌دهند. بنابراین اگر در حال مذاکره برای شروع یک کار جدید هستید، سعی کنید با ایجاد یک احساس خوب در کارفرمایتان، او را تحت تأثیر قرار داده و کم‌کم این احساس خوب را افزایش دهید تا در نهایت در محل کار از شما به عنوان یکی از کارکنان خوش‌نام یاد شود.
    اگر قرار است کار جدیدی را شروع کنید، این مطلب نکاتی را به شما پیشنهاد می‌کند که با رعایت آنها، بهتر می‌توانید در کار جدیدتان به موفقیت برسید.

    بخش اول: اولین روز کار

    1. وقت‌شناس باشید

    اولین روز کار، مهم‌ترین بخش از شروع یک کار جدید است. سعی کنید حتما به موقع در محل کار حضور داشته باشید. این موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا با این کار نشان خواهید داد که فرد وقت‌شناسی هستید. بهتر است ۱۰ تا ۱۵ دقیقه زودتر از آغاز ساعت کاری‌تان، در آنجا حاضر شوید، زیرا در این صورت زمان کافی برای آمادگی خواهید داشت. حتی می‌توانید در صورت نیاز به سر و وضع خودتان برسید و خود را مرتب کنید.

    • اگر با مکانی که محل کارتان در آنجا واقع شده است آشنایی چندانی ندارید یا مجبور هستید که برای رفتن به آنجا از وسایل نقلیه‌ی عمومی استفاده کنید، از چند روز قبل به آنجا بروید. با این کار هم راه را یاد می‌گیرید و هم مدت زمان رسیدن به آنجا را ارزیابی می‌کنید.
    • بیشتر از ساعت کاری خود در محل کارتان نمانید، زیرا ممکن است این تصور در کارفرمایتان ایجاد شود که شما قادر به برنامه‌ریزی و مدیریت زمان خود نیستید. اگر می‌خواهید کارفرما را تحت تأثیر قرار دهید، به موقع سر کار حاضر شوید و پس از اتمام شیفت کاری، به موقع آنجا را ترک کنید.

    2. با دقت به حرف‌های کارفرما گوش دهید

    معمولا کسی از کارمند جدید انتظار ندارد که در همان روز نخست، بتواند به اندازه‌ی کارکنان قدیمی کار انجام دهد. بیشتر کارفرماها می‌دانند که کارکنان استخدام شده‌ی جدید، نمی‌توانند یک روزه همه چیز را یاد بگیرند. بنابراین در مورد اشتباهات خود نگران نباشید و فکر نکنید که اگر روز اول کار، با دردسر روبه‌رو شده‌اید، در آینده نیز وضع به همین منوال خواهد بود. تا حد امکان روی یادگیری بیشتر تمرکز کنید و به دقت گوش دهید تا نکاتی را که به شما گفته می‌شود از دست ندهید.

    • مراقب باشید که یک اشتباه را دو بار تکرار نکنید. هنگامی که کارفرما در حال صحبت است، به‌دقت به صحبت‌هایش گوش دهید و آنها را به خاطر بسپارید، تا مجبور نشوید که دوباره سؤال کنید.

    3. از سؤال کردن خجالت نکشید

    بسیاری از کارکنان جدید، بیش از اندازه کم‌رو هستند و وقتی به مشکلی برخورد می‌کنند، از مطرح کردن آن خجالت می‌کشند. هر وقت به کمک نیاز داشتید، حتما از کسی بخواهید تا کمک‌تان کند. درخواست کمک از دیگران (یا کارفرما) به‌ویژه در اولین روز کاری، اصلا خجالت ندارد. بهتر است یک بار بپرسید و با اطمینان کارتان را درست انجام دهید تا اینکه با شک و تردید در کاری تلاش کنید و بعد ببینید که آنچه انجام داده‌اید نادرست بوده است.

    4. تلاش کنید رویدادهای آینده و ترتیب وقوع آنها را پیش‌بینی کنید

    روند رویدادهای کاری در هر محیط کار با دیگری متفاوت است. به بیان ساده‌تر، نحوه‌ی انجام کارها، اولویت‌های کاری و ترتیب انجام آنها در هر محیط کار با محیط کار دیگر فرق می‌کند. حتی اگر بسیار ماهر و بااستعداد هم باشید، باز مدتی طول می‌کشد تا متوجه چگونگی نحوه‌ی وقوع رویدادها و ترتیب آنها شوید. سعی‌تان این باشد که به خوبی وضعیت موجود را تجزیه و تحلیل کنید تا بتوانید رویدادهای محل کارتان را پیش‌بینی نمائید.

    • در برخی از مشاغل، محیط کار به نوعی است که روز اول کار، می‌توانید در اطراف بگردید و کار دیگران را تماشا کنید. سعی کنید همه چیز را خوب ببینید. حتی اگر دیدید کارگری یک بسته‌ی بزرگ را حمل می‌کند، می‌توانید به او کمک کنید.
    • برخی دیگر از مشاغل به نوعی هستند که بهتر است روز اول به جای آنکه کاری انجام دهید، روند کاری را بپرسید. به عنوان مثال، فرض کنید در یک آشپزخانه یا رستوران شروع به کار کرده‌اید و برخی از ظروف خالی شده‌اند. احتمالا با خودتان خواهید گفت حتما باید ظروف در ماشین ظرف‌شویی گذاشته شوند. اما بهتر است ابتدا سؤال کنید، زیرا ممکن است روند کار به صورت دیگری باشد.

    5. محل کار را تمیز و مرتب نگه دارید

    از موارد مهم در هر محیط کار، نظافت و ایمنی است. تمیزکاری نیازی به گذراندن آموزش ندارد. بنابراین حتی در روز اول کار هم، اگر می‌توانید جایی را مرتب یا تمیز کنید، این کار را بدون اینکه از شما خواسته شود انجام دهید.

    • اگر به عنوان کارگر در یک اداره کار می‌کنید، می‌توانید کارهای مختلفی را برای تمیز کردن آنجا انجام دهید. مثلا صافی قهوه را تعویض کنید، فنجان‌ها و قاشق‌ها را تمیز کنید و زباله‌ها را دور بریزید. منتظر نمانید که کسی این کارها را از شما بخواهد. محل‌های عمومی دیگر را هم در صورت نیاز مرتب کنید.
    • در رستوران یا آشپزخانه نیز همیشه کارهایی هستند که بتوانید از همان روز اول انجام دهید. مثلا مراقب باشید تا مانعی سر راه افراد نباشد که سبب افتادن او شود. می‌توانید به پاک کردن ظروف در آشپزخانه نیز کمک کنید. از آنجا که روز اول کارتان است، سعی‌تان این باشد که در هر شرایطی، در حال کار کردن دیده شوید.

    6. خودتان باشید

    این موضوع به رفتار و نحوه‌ی برخورد شما در محیط کار برمی‌گردد و به استعداد یا کاری که انجام می‌دهید ربطی ندارد. کارفرمای شما، به این دلیل شما را استخدام کرده است که با به‌کارگیری ترکیبی از مهارت‌ها و شخصیت خود، در محل کارتان مفید واقع شوید. به توانایی خود ایمان داشته باشید و خودتان را با دیگران مقایسه نکنید.

    • نیازی نیست که مانند همکاران خود کار کنید و خودتان را با آنها مقایسه کنید. معمولا کمی طول می‌کشد تا افرادی که در جایی کار می‌کنند شخص جدیدی را در محل کار و در جمع خودشان بپذیرند. بنابراین به همکاران خود زمان بدهید تا شخصیت شما را بشناسند، نه اینکه شما رفتارتان را مطابق سلیقه‌ی آنها تغییر دهید.

    بخش دوم: کارمند خوبی بودن

    1. برای خود اهداف کاری کوتاه مدتی را تعیین کنید

    اگر می‌خواهید کارمند خوبی باشید، باید وظایف خود را به خوبی انجام دهید و در کارتان رشد کنید. اهداف شخصی کوتاه مدتی را در کارتان تعیین کنید. چند روز پس از شروع کار، هدف خود را مشخص کنید تا ببینید چه چیزهایی را در کار نیاز دارید و می‌خواهید به چه جایگاهی برسید.

    • به عنوان مثال اگر در آشپزخانه کار می‌کنید، تا پایان ماه می‌توانید این هدف را در نظر بگیرید که، دستورالعمل طبخ تمام انواع ساندویچ‌ها را به خاطر بسپارید و کمتر از صفحه‌ی راهنما استفاده کنید. یا اینکه مثلا سریع‌تر از هر کارگر دیگری بشقاب‌ها را جمع کنید.
    • هفته‌های اول کار، بیشتر روی کیفیت کارتان تمرکز کنید و سپس بازدهی کار خود را بالا ببرید. برای مثال، در آشپزخانه ابتدا تلاش کنید که ساندویچ‌ها را خوشمزه‌تر درست کنید، بعد به این فکر کنید که چگونه آنها را با سرعت بیشتری حاضر کنید.

    2. مشتاق و واقع‌بین باشید

    یک کارمند خوب در برابر کارها و وظایف خواسته شده، داوطلب می‌شود و مشتاقانه از آنها استقبال می‌کند. اگر می‌خواهید به عنوان یک کارمند قابل اعتماد شناخته شوید، در برابر آنچه باید انجام شود اشتیاق نشان دهید.

    • محدودیت‌های خود را بشناسید. این موضوع به‌ویژه در مدیریت زمان از اهمیت بسیاری برخوردار است. مثلا اگر تا پایان امروز می‌توانید فقط ۱۰ مسئولیت را بپذیرید، حتی برای یک مورد بیشتر هم داوطلب نشوید.
    • گاهی اوقات لازم است کمی بیشتر محتاط باشید. اگر یکی از همکاران‌تان از شما بخواهد کاری را انجام دهید که از آن مطمئن نیستید، آن کار را انجام ندهید. با نزاکت رفتار کنید و در صورت نیاز از کارفرمایتان در این موارد کمک بخواهید.

    3. سرتان را پایین بیندازید و به کار خود برسید

    کارمندان خوب سرشان را پایین می‌اندازند و به کار خودشان می‌رسند. در محل کار، توانایی‌های خود را نشان دهید و بر کاری که باید انجام دهید تمرکز کنید. وقت خود را برای کار دیگران صرف نکنید و اجازه بدهید خودشان کارشان را انجام دهند. به یاد داشته باشید که این موضوع با کمک کردن به دیگران (که از رفتارهای خوب یک کارمند است) تفاوت دارد.

    • سعی کنید از شایعه‌سازی و سخن‌چینی در محل کار دوری کنید. از پیوستن به گروه‌هایی که در محل کار تشکیل می‌شوند و کارشان این است که شما را از مسئولیت‌هایی که دارید منحرف کنند، خودداری کنید. فقط بر کار خود تمرکز کنید و به دیگران کاری نداشته باشید.

    4. فعال باشید

    گاهی اوقات باید برخی کارها را صرفا به این دلیل انجام دهید که محل کار بهتر و دلپذیرتری داشته باشید، نه به این دلیل که اگر این کار را انجام دهید کارمند شایسته‌تری خواهید بود. به عنوان مثال، اگر دیدید روی زمین زباله‌ای ریخته شده است و برداشتن آن وظیفه‌ی شما نیست، نباید از روی آن رد شوید. می‌توانید خودتان آن را بردارید و در سطل زباله بیندازید.

    5. ایده‌های خلاقانه‌ای را ارائه دهید

    هنگامی که کارهایتان را به طور کامل انجام دادید و هنوز فرصتی در اختیار داشتید، می‌توانید برخی کارهای اضافی را انجام دهید تا به پیشبرد اهداف شرکت یا هر جای دیگری که در آن کار می‌کنید کمک کرده باشید. برای این کار می‌توانید ایده‌هایی را نیز مطرح کنید. کارکنان خوب کسانی هستند که ایده‌های خلاقانه‌ای برای بهبود کار و یا بهتر شدن محیط کار ارائه می‌دهند.

    • سعی کنید هر از گاهی ایده‌هایی را که به ذهن‌تان می‌رسد و قابل اجرا هستند، ظرف 5 دقیقه به طور خصوصی با کارفرما در میان بگذارید. بهتر است این ایده‌ها را در جمع یا جلسه‌های عمومی مطرح نکنید.

    بخش سوم: داشتن رفتار درست

    1. برای خودتان اهداف کاری بلندمدت تعیین کنید

    هنگامی که به این مرحله رسیدید، دیگر وقت آن است که اهداف کاری بلندمدتی را برای خود تعریف کنید. با خود فکر کنید پنج یا ده سال آینده به کجا می‌خواهید برسید؟ شغلی که در حال حاضر دارید چگونه می‌تواند به شما در رسیدن به اهداف‌تان کمک کند؟ اهداف روشن و قابل دستیابی را در کار خود تعیین کنید و برای رسیدن به آنها بیشتر تلاش کنید. دانستن اینکه شغل‌تان چگونه می‌تواند با اهداف نهایی‌تان در زندگی ارتباط داشته باشد، به شما اعتمادبه‌نفس خواهد داد و می‌توانید با انگیزه‌ی زیاد به پیشرفت خودتان و شغل‌تان فکر کنید.

    • فهرستی از آنچه برای رسیدن به آن تلاش می‌کنید تهیه کنید. کارهایی را که در حال حاضر انجام می‌دهید و می‌توانند به پیشبرد اهداف‌تان کمک کنند بنویسید.
    • به یاد داشته باشید که فقط به اهداف شخصی خودتان فکر نکنید. اهداف نهاییِ جایی که در آن کار می‌کنید نیز مهم هستند و در واقع باید آنها را در اولویت قرار دهید.

    2. از همکاران خوب‌تان تمجید کنید

    کارفرماها از کارکنانی که حامی همکاران‌شان هستند، قدردانی می‌کنند. هنگامی که سخت کار می‌کنید و سعی دارید که در پیشرفت محل کارتان سهمی داشته باشید، به نوعی مورد اعتماد کارفرمایتان خواهید بود. از این ویژگی برای کمک به همکارانی که قابل تحسین هستند و شایستگی پیشرفت را دارند استفاده کنید.

    • اگر همکاران‌تان، همکار دیگری را مسخره یا از او انتقاد می‌کنند، با آنها همراهی نکنید. به‌سادگی می‌توان علیه کسی یک گروه تشکیل داد، اما این کار سبب می‌شود تا محیط کار و فرهنگ کاریِ مسموم ایجاد شود. به هیچ عنوان در چنین فعالیت‌هایی شرکت نکنید.
    • اگر برای رسیدن به یک جایگاه در محل کارتان به هر کار ناشایستی دست بزنید، شاید در مدت کوتاهی به هدف خود دست یابید، اما در بلندمدت آن را از دست خواهید داد. به جای اینکه ارتباط نامناسبی با همکاران‌تان ایجاد کنید، اجازه دهید کارفرما، شخصا با ارزیابی کار و مهارت‌های شما، برای‌تان جایگاه مناسب‌تری را در نظر بگیرد.

    3. برای کاری که انجام می‌دهید مایه بگذارید

    کارفرماها برای کارکنانی که با اشتیاق کارشان را انجام می‌دهند، ارزش زیادی قائل هستند. اگر به کاری که انجام می‌دهید علاقه دارید، قطعا آن را با شور و شوق انجام می‌دهید. اما اگر کاری را فقط به خاطر دستمزد انجام می‌دهید و علاقه‌ی چندانی به آن ندارید، ممکن است کمی مشکل باشد که با اشتیاق آن را انجام دهید. سعی کنید جوانب مثبتی از کارتان را پیدا کنید تا بتوانید شور و اشتیاق بیشتری از خود نشان دهید.

    • به امکاناتی که شغل‌تان برای شما فراهم می‌کند فکر کنید و ببینید کدام یک از نیازهای شما را برطرف می‌سازد. مثلا اگر به خاطر تأمین معاش خانواده کار می‌کنید یا با دستمزد آن هزینه تحصیلی‌تان را می‌پردازید، به یاد داشته باشید موفقیت در کارتان تأثیر مستقیمی بر آنها دارد. با این فکر، مسلما شور و اشتیاق بیشتری برای کار خواهید داشت.

    4. با همه با عزت و احترام رفتار کنید

    اگر در محل کارتان، همکارانی هستند که برقراری ارتباط و تعامل با آنها کمی دشوار است، با آنها بدرفتاری نکنید. این کار ناخودآگاه بر فرصت‌های شغلی شما در محل کارتان تأثیر منفی می‌گذارد. به یاد داشته باشید که استخدام همکاران‌تان نیز مانند استخدام شما با دقت صورت گرفته است، بنابراین اگر به آنها بی‌احترامی کنید، یعنی شعور کارفرمایتان را نادیده گرفته‌اید و در واقع به او اهانت کرده‌اید.

    خاطرات اولین روز کاری‌تان را با ما در میان بگذارید.

    برگرفته از: wikihow.com

    مجله خبری ای بی سی مگ

    ای بی سی مگ یک وب سایت خبری و علمی در حوزه فیلم و سینما، تکنولوژی و لوازم خانگی با جدیدترین اخبارهای این حوزه می باشد. خوشحالیم بتوانیم مطالب مفیدی را برای شما ارائه دهیم.
    دکمه بازگشت به بالا