دانلود فیلم سینمایی شیشلیک از اپارات

«محمد حسین مهدویان» فیلمساز جوانی است که تبحر خود را در سینما نشان داده و توانسته با ساخت آثاری چون ایستاده در غبار و ماجرای نیمروز، برای خودش اعتبار ویژه ای در نسل جدید سینماگران بخرد. او اما برای آنکه تبدیل به یک «حاتمی کیا» جوان از دیدگاه مردم نشود و برچسب فیلمساز سفارشی بودن را از خودش بردارد، سشوار خیلی داغی را به سمت این برچسب گرفته تا ورم کند؛ آنقدر داغ که می تواند خود برچسب را هم بسوزاند.

دم دستی ترین انتخابی که مهدویان برای تبدیل شدن به یک فیلمساز مردمی کرده، موج سواری روی ترند افراد طنازی است که این روزها بین عموم مردم محبوبیت دارند. «رضا عطاران» و «پژمان جمشیدی» را به عنوان بازیگران اصلی فیلمش برگزیده و فیلمنامه را از امیرمهدی ژوله گرفته تا یک اثر طنز مردمی بسازد. این تغییر سبک در فیلمسازی به خودی خود اصلا بد نیست، چه بسا شخصی مثل استیون اسپیلبرگ در سینمای دنیا به هر ژانری که فکر کنید سرک کشیده است؛ اما مهدویان شیشلیک را عجولانه و بی فکر ساخته و همین مووضع باعث شده جدیدترین اثرش فرسنگ ها دور از کارنامه فیلمسازی اش باشد.

شیشلیک می توانست یک سریال تلویزیونی خیلی خوب باشد، درست مانند شب های برره که اتفاقا ژوله هم در ساخت آن نقش داشت. شیشلیک پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی، آن هم از نوعی که در جشنواره شرکت کند و یا شخصی با کارنامه مهدویان آن را بسازد را در خود ندارد. نه رضا عطاران و نه پژمان جمشیدی هم نمی توانند شیشلیک را از مهلکه ای که در آن گیر کرده نجات دهند و فیلم به مثابه شروع و پایان بندی خیلی بدی هم که دارد، دل تماشاگر را آزرده خاطر می کند.

نقد فیلم شیشلیک - خانه واقعا سیاه است - ویجیاتو

شروع فیلم یک آیتم طنز اینترنتی 20 تا 30 دقیقه ای است که هی کش می آید. فیلم می خواهد جهان خودش را به تماشاگران معرفی کند؛ جهانی که بی شباهت به برره نیست. یک محله دورافتاده در حوالی تهران که کارخانه پشم ایران در آن قرار دارد. مردمی که در این کارخانه صبح تا شب کار می کنند و شستشوی مغزی شده اند که زندگی یعنی کار کردن. مردمی بدبخت و فقیر که مدیر کارخانه و دیگر افراد برایشان اینطور تعریف کرده اند که زندگی یعنی همین و نباید چیزی بیشتر از آن بخواهند. حتی برق در این منطقه از یک ساعتی به بعد می رود تا مردم مبادا اسیر محتوای فیلم ها و سریال ها شوند. اینجا منطقه ای است که آب آشامیدنی حالا به جای یک بار، دو بار در روز توسط تانکرها می رسد و همین مساله رضایت تمام مردم فقیر منطقه را فراهم کرده است.

شهری که شیشلیک آن را معرفی می کند، یک شهر خیالی با مردمی خیالی است. مانند برره، ژوله می خواهد شمایلی از ایران و مسئولان را در در اینجا به تصویر بکشد و با طنزی ظریف نام «کارخانه پشم ایران» را برای این منطقه انتخاب کرده است. کارگران کارخانه شش ماه است که حقوق نگرفته اند اما هر روز به سخنرانی رییس کارخانه گوش می کنند و پا به پای او شعار می دهند. با صحبت هایش می خندند و با برخی حرف هایش گریه می کنند. هر تماشاگر تیزهوشی می داند که تعبیر این کارخانه و رییس و سخنرانی آن چیست، ولی در نهایت این تیکه اندازی های سیاسی یک داستان هم می خواهد، مگر نه؟

فیلم در نیم ساعت ابتدایی خود تصمیمی برای ارائه یک داستان ندارد. مغلمه ای از شوخی های اینترنتی و کلیپ های پخش شده در فضای مجازی است. از مردی که «دوشواری» نداشت و تا آن شخصی که به خبرنگار صدا و سیما می گفت «می دونی چَرا؟». این آیتم طولانی فیلم را خیلی ضعیف و خسته شروع می کند. عطاران هم تکراری تر از همیشه در این دقایق ایفای نقش می کند. فیلم تا روی دور خودش بیفتد، جان آدم را بالا می آورد.

یک سوم میانی فیلم است که فیلم یک داستان به خودش می گیرد، داستانی که اما در بهترین حالت سوژه یک قسمت از سریالی مانند شب های برره می تواند باشد. دختر این خانواده فقیر از یک جایی «شیشلیک» دیده و از پدرش «شیشلیک» می خواهد. این درخواست که به منزله فحش ناموسی در این منطقه فقیر نشین است، داستان فیلم را شکل می دهد. اینکه چه کسی به دختر بینوا درباره شیشلیک صحبت کرده و برخورد دیگران در مورد به کار رفتن این عبارت در این محله چیست. در مدرسه ای که بچه هایش حق ندارند حتی پاستیل به مدرسه بیاورند چرا که یک خوردنی لاکچری محسوب می شود، مدیر مدرسه نیز در به در دنبال آن «بی ادب» و «گستاخی» است که شیشلیک را یاد بچه مردم داده است.

در چنین جامعه ای، قهرمان، گرسنه هایی هستند که پنجاه و شش، هفت سال پیش در اثر گرسنگی زیاد مرده اند و حالا به یادبودشان هرساله و در مدرسه، جشن گرسنگان بر پا می شود تا مردم یادشان باشد گرسنگی کشیدن چقدر خوب است!

شیشلیک مجاز از هرچیزی می تواند باشد. می توانید آن را پول و ثروت و رفاه بدانید و می توانید آن را آزادی اندیشه بخوانید. شیشلیک در اینجا استعاره از تمام چیزهایی است که می توانستیم داشته باشیم و به خاطر سیاست های غلط مسئولین نداریم. می تواند همان دلاری باشد که سر به فلک زده و کاری کرده که هر کدام از وسایلمان که خراب شود، فکر تعمیرش هم تن و بدنمان را بلرزاند یا می توان همان آسایشی باشد که یک دختر باید در کوچه و خیابان داشته باشد. شیشلیک می تواند رفاه یک خانواده باشد و یا مفهوم آزادی بیان را تداعی کند. اصلا شیشلیک می تواند واقعا خود همان یک پرس «شیشلیک» باشد، کدام یک از شما آخرین بار برای خود و خانواده تان از رستوران یک غذای صد و پنجاه هزار تومانی مانند شیشلیک سفارش دادید؟

برخی فیلم را توهین به طبقه کارگر می خوانند، فیلم را توهین به مردم فقیر می خوانند و از این مساله دلخور می شوند. در سالن سینمایی که فیلم را در آن می دیدیم، این افکار از دهان مردم خارج می شد. برخی از سکانس ها را هضم نکرد بودند و به اصطلاح بهشان زور آمده بود که چنین چیزی را ببینند. به عنوان مثال سکانسی که عطاران در یک عروسی لاکچری، پیش مهمانان پولدار از بدبختی و نداری شان درباره خرید یک شیشلیک صحبت می کند و مردم به خیال اینکه او یک کمدین است، به حرف هایش می خندند. کمترین سکانسی را سراغ دارم تا این حد دردناک باشد و تند و تیز حرفش را بزند.

تماشاگران فیلم شیشلیک نیز دست کمی از همان قشر پولدار ندارند که در عروسی خوش رنگ و لعابشان، به بدبختی های یک کارگر از طبقه فرودست جامعه می خندند. تماشاگران نیز به هر شوخی فیلم که می خندند، در حال خندیدن به فقر هستند. شاید جهانی که فیلمساز ساخته برای ما یک دنیای فانتزی و خیالی باشد، اما در حوالی تهران که چه عرض کنم، در خود همین پایتخت دود و سیاه، این نوع زندگی ها وجود دارد. زندگی کارگری که باید برای یک لقمه نان و سیب زمینی بله قربان گو باشد و واقعا درک سیاسی خاصی هم از وضعیت ندارد چرا که زمانه اجازه نداده تا بتواند به این مسائل فکر کند. سیاستی وجود دارد که تا وقتی مردم گشنه هستند، به فکر سیر کردن شکم شان هستند و وقت برای کار دیگری ندارند.

یک سوم میانی شیشلیک بهترین بخش آن است؛ یک داستان نیم ساعت تا چهل دقیقه ای که جان گرفته و هر لحظه اش به مغز مخاطب یک پتک سهمگین را می کوباند. جنس برخی شوخی ها از جنس شوخی های لوث و بی مزه ژوله هستند و برخی نیز در جرگه شوخی های ماهرانه اش سر و کار دارند. وجود برخی صحنه ها مانند شوخی های جنسی که هر از چند دقیقه ای در فیلم سر در می آورد، آبروی فیلم را می برد. شیشلیک قرار است یک طنز سیاسی باشد، در حال ساختن استعاره ای بزرگ از ایران و اوضاع سیاسی اش است، این وسط این شوخی های جنسی واقعا چه کار می کنند؟ این قبیل شوخی های کاری جز سخیف کردن فیلم از خود انجام نمی دهند و شیشلیک را به تنزل می کشانند. به نظر می رسد این صحنه ها در فیلم قرار دارند تا تلخی و گزند شوخی های دیگر آن را بگیرد اما دلیل حضورشان هر چه باشد، اجرا و پیاده سازی آنها به ناشیانه ای ترین شکل ممکن صورت گرفته است.

شیشلیک در یک سوم پایانی اما نمی تواند قصه خوبی که مطرح کرده را به پیش ببرد. نمی دانم پایان بندی فیلم دچار تیغ سانسور جشنواره شده یا چه ولی برخی از عناصر فیلم روی هوا باقی می مانند و فیلم آنها را نصفه و نیمه رها می کند. فیلم عملا بعد از سکانس عروسی، به قهقرا می رود و این موضوع را با خود تا عنوان بندی پایانی همراه می کند.

همه ما می دانیم در سینمای بسته امروز و در خفقانی که به وجود آمده، ساخت یک فیلم سیاسی که برخلاف آثار اوج و حوزه هنری و… در مدح و ستاش نباشد، کار سختی است. فیلم های سیاسی که امروزه بوی انتقاد دارند همگی برخاسته از نهادهایی خاص هستند و با هدفی مشخص به تخریب جناحی خاص می پردازند. در این حالت خفقان، حرف ها را فقط می توان با زبان طنز زد، با زبان طنز است که می توان مانند میرزاده عشقی و دیگر طنازان قدیمی کشورمان، انتقادات تند و تیزی به میان آورد. این زبان البته در بیشتر موارد یا قطع می شود (مانند شب های برره که توقیف شد و دیگر پخش نشد) یا لااقل کوتاه می شود (مثل همین شیشلیک که می گویند اسیر سانسور شده است).

فیلم شیشلیک یک طنز سیاسی اجتماعی سیاه (بسیار سیاه) است. شیشلیک گردش به چپ خیلی گل درشتی برای مهدویان است تا ثابت کند که یک فیلمساز سفارشی نیست و در کنار مردم و بدبختی های آنها قرار دارد. شیشلیک رگه های خاصی از سبک فیلمسازی او ندارد و تنها می توان از برخی مهارت های فنی او نظیر صحنه سازی ماهرانه و تدوین خوب فیلمش خبری پیدا کرد. شیشلیک تکرار مکرر ژوله و عطاران و جمشیدی است و حرف خاصی در این زمینه نمی زند. شیشلیک یک آیتم طنز تلویزیونی است که لباس یک اثر سینمایی را پوشیده و این لباس برایش گشاد است و به قواره اش زار می زند.

شیشلیک همه اینها است اما برخلاف نظر برخی از رسانه ها، به هیچ وجه یک فیلم آبگوشتی یا توهین آمیز به مردم نیست. ظاهرا این که مهدویان در فیلم «شیشلیک» کارگران هفت تپه و معترضانی از این دست را در ذهن مخاطبان تداعی کرده، یا کارگری را تصویر کرده که درنهایت موفق می شود با پول دیه همسرش فرزندانش را به رستوران ببرر، به مذاق خیلی ها خوش نیامده و همین هم حضور این فیلم را در جشنواره کنونی با موانع زیادی مواجه کرده است. این مردم عصبانی از حضور این سکانس ها، مانند کاراکترهای داخل فیلم در حال گول زدن خوشان هستند، باید بدانیم که شاید فیلم نتواند درست حرف هایش را بزند و سوتفاهم هایی را هم پیش بیاورد، ولی با دهانی دوخته شده و دستانی بسته در یک انباری تاریک که نگهبانی گنده بک دم در آن ایستاده، تا جایی که می تواند حرف هایش را می زند.

Back to top button