7 فیلم جیسون موموآ دربارهی انتقام از بدترین تا بهترین (و چرا نباید در این فیلمها بازی کند)
[ad_1]
چه چیزی باعث شده است که جیسون موموآ تا این اندازه در نقش آرتور کری یا آکوامن در فیلمهای دنیای توسعهیافته DC دیده شود؟ این قضیه تا حد زیادی به دلیل ذات و زمینه آماده او، ظاهرش که مانند یک تانک جنگی خشن است و نحوه رفتار او باشد که مانند یک موجود هیجانزده، همیشه آماده نبرد است.
موموآ با بازی در این نقش، خوش میگذراند. حتی عملکرد نه چندان کامل او در لیگ عدالت زک اسنایدر، همراه با کاریزما، اشتیاق و نوعی شور و هیجان است. وقتی به موموآ خوش بگذرد، به تماشاگران هم خوش میگذرد و هر کاری که انجام میدهد و هر چیزی که میگوید، مخاطبان با او همذاتپنداری میکنند. وقتی او ردای خود را در میآورد و به جلو حرکت میکند تا فردی را پیدا کند که در تمام مدت پنهان بوده است، شما احساس میکنید که او در این مأموریت به دنبال شماست و میخواهد با شما رودررو شود. در این جور مواقع، بازی موموآ قابل لمس، نیرومند و لذتبخش است و او به خوبی میدرخشد.
نسخهی دیگری از موموآ را نیز، پیش از این در فیلمها دیدهایم، نسخهای که شاید شباهت بیشتری با دیگر نقشآفرینی مشهور وی در قالب شخصیت کال دروگو در بازی تاج و تخت داشته باشد. در این نسخه، این ستاره با بزرگواری و سخاوتمندانه بازی مینماید و با قدرت درونی خود (و نه مانند یک خرس عصبانی) با شما برخورد میکند. البته که او شکنجه میشود و میخواهد شکنجه کند. او از هم پاشیده است و معتقد است تنها راهی که میتواند خود را کامل کند، شکست دشمنان است. انگار که او بدن خود را به یک موشک هدفمند انتقامجو متصل کرده است.
تا به امروز، جیسون موموآ در هفت فیلم سینمایی بازی کرده است که در آنها شخصیت او آماده انتقامجویی است. آخرین آنها دختر شیرین است که امسال با پشتیبانی نتفلیکس پخش شد. اگر بخواهیم رک و پوستکنده بگوییم به نظر نمیرسد که حتی یکی از این آثار موفق شده باشند و آنهایی هم که نسبتا خوب هستند، به دلیل کنار گذاشتن الگوی قدیمی فرد غولپیکر خشن و عصبانی که در اغلب فیلمهای انتقامجویانه میبینیم، توانستهاند دیده شوند (حال چه این روش در ذات خود فیلم باشد یا این که با کمک موموآ به آن تزریق شده باشد). به این ترتیب، تماشا و رتبهبندی همه آنها مانند تماشای چندین اثر مشابه و کسلکننده به صورت اسلوموشن است. این فیلمهای انتقامجویانه اساسا اشتباه هستند، حتی آنهایی که موموآ در آنها نقشی کلیدی دارد، چرا که انگار عزم خود را جزم کردهاند تا یک میله مربعی را در یک سوراخ گرد فرو کنند. درگیریهای این فیلمها گاهی در سطح همان درگیری باقی میمانند و گاهی اوقات منجر به یک قتل عام میشوند اما در هر صورت، حس ناامنی ناخوشایندی در مخاطب ایجاد میکنند. این احساسات دقیقا بر خلاف حسی است که پس از فهمیدن این که انتقام کارساز نیست، به سراغ شما میآید.
با تماشای هفت فیلم موموآ، آهسته آهسته میفهمیم که استفاده مکرر از یک شخص در یک قالب واحد، پس از مدتی تکراری میشود و علاوه بر این، قدرت هنر او هم مشخص نمیگردد.
7. روزی روزگاری در ونیز (Once Upon a Time in Venice)
- کارگردان: مارک و راب کولن
- بازیگران: جیسون موموآ، بروس ویلیس، جان گودمن
- سال انتشار: 2017
- امتیاز راتن تومیتوز: 21 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 5٫3 از 10
روزی روزگاری در ونیز، فیلمی غیرقابل تحمل است و متأسفانه موموآ بیشترین رنج را از این قضیه میبرد.
در این کمدی جنایی اکشن پر از تقلید و بیمصرف، سبک داستانسرایانی مانند کوئنتین تارانتینو، شین بلک و المور لئونارد در قالب یک اثر آزاردهنده با هم مخلوط شدهاند. انگار کارگردانان فیلم آنقدر از لحن روایت خود راضی هستند که اصلا نمیفهمند مخاطب با دیدن چنین فیلمی کاملا اذیت میشود و لذتی نمیبرد. آنها مانند دانشجویان سال اول دانشگاه هستند که تازه برای اولین بار با فیلمهای تارانتینو آشنا شدهاند و حالا باقی اطرافیانشان از روایات و داستانهای آنها خیلی زود خسته میشوند.
موموآ با دزدیدن سگ بروس ویلیس در اقدامی انتقامجویانه، روایت همیشگی سگ پشمالو را تداعی میکند و پس از آن، ویلیس (که همان بازی معمول خود را در قالب یک کارآگاه خصوصی اجرا میکند) به مخفیگاه باند موموآ حمله میکند. درگیریها و نبردهای این فیلم، مثل این است که دو فیلم جان ویک و لبوفسکی بزرگ را با هم درآمیزید. از نظر تئوری، حضور موموآ در چیزی شبیه به این اثر، جالب است.
در عمل اینگونه نیست. موموآ در این فیلم پر از ستاره که همگی نقشهایی بیارزش دارند (و فقط برای سرگرمی خود در این فیلم حضور دارند، چرا که هیچ فرد دیگری با تماشای این فیلم سرگرم نمیشود) گویی خود را فریب میدهد. اسپایدر (شخصیت او در فیلم) ساکت و آرام است و به نظر شرمنده است که در اقدامات جنایی گذشته شرکت کرده است. اگر انتخاب او در این نقش را مربوط به قضایای نژادپرستانه ندانیم، میتوان گفت که بازی او در این نقش که عمدا بر خلاف نوع عملکرد همیشگی او است، جالب به نظر میرسد. فیلمسازان سفید پوست، مارک و راب کولن، به وضوح فکر میکنند که یک باند لاتین باید کمی بیسروصدا باشد و نباید همیشه بگو و بخند داشته باشد و این محوریت برای شخصیتها شرایطی فراهم میکند تا عمیقتر بررسی شوند. فیلم پر از ساختارشکنیهای سطحی و سفیدمحور درباره نژاد و جنسیت است.
البته باید گفت که موموآ اصالتا لاتین نیست و این نقش را با لهجه توهینآمیزی ایفا میکند. تماشای بازی او عذاب آور است. سازندگان فیلم با خودشان چه فکری میکردند؟ به نظر میآید اصلا فکری نمیکردند.
6. کوهستان شکر (Sugar Mountain)
- کارگردان: ریچارد گری
- بازیگران: جیسون موموآ، کری الوس، هیلی وب
- سال انتشار: 2016
- امتیاز راتن تومیتوز: 36 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 5٫4 از 10
کوهستان شکر فیلمی است که به طرزی ضعیف به دو قسمت تقسیم شده است. یکی از این قسمتها شبیه فیلم یک نقشه ساده است که به روش فیلم شیشه شکسته، ساخته شده است. یک خانواده ورشکسته و متشکل از چند برادر و یک زن، نیاز به پول نقد دارند و تصمیم می گیرند که یک کلاهبرداری انجام دهند که در آن، یکی از برادران تظاهر کند در کوهستان شکر گم شده است. هنگامی که او با آسیبدیدگی و جراختع برگردد، آنها میتوانند با داستان ترحم برانگیز خود، پول به دست آورند. البته به شرطی که تعصبات شخصی، حسادت و حرص و طمع، بین آنها جاری نشود. این فیلم آنچنان جالب نیست. طرح داستان آن، خیلی سریع و بدون نکته خاصی رو به جلو میرود، ملودرام آن بسیار جدی است و اجراهای آن تا حد زیادی بدون تعهد و آماتور هستند (به استثنای کری الوس که بدون توجه به شرایط، همیشه حرفهای است).
سپس موموآ در فیلم ظاهر میشود و کوهستان شکر تا حدودی به فیلمی زندهتر تبدیل میگردد. این برادران، پول کمی به موموآ بدهکار هستند و آن را به موقع به او ندادهاند. او دمار از روزگار آنها درمیآورد و این کار را خیلی هم سریع انجام میدهد. در صحنه مبارزه در زندان، درگیری موموآ با آنها به اوج خود میرسد و هیجان این سکانس، حتی از هیجان آثاری مانند آنها زندگی میکنند هم بیشتر و نسبت به ریتم بیروح بقیه فیلم، کاملا پرجنبوجوشتر است. موموآ نقش این دیوانه هار را به گونهای بازی می کند که انگار خودش یک سادیست واقعی است. او نیازی به نابود کردن این پسران احمق ندارد، بلکه در واقع دوست دارد (از روی علاقه شخصی) این کار را انجام دهد. هر جنبه از این شخصیت، پتانسیل موموآ را برای بازی در قالب یک شرور کمیکبوکی نمایان میکند. او مانند جوکری در میان دریایی از شخصیتهای ثانویه فیلمهای اسنایدر است. موموآ نقطهای روشن در این فیلم کسلکننده است اما به اندازه کافی روشن نیست که فیلم را به اوج برساند. موموآ با بازی در این فیلم ثابت کرد که اگر فضای کافی به او داده شود، میتواند اجراهای متفاوتی را به نمایش بگذارد.
5. کونان بربر (Conan the Barbarian)
- کارگردان: مارکوس نیسپل
- بازیگران: جیسون موموآ، ریچل نیکولاس، رز مکگوان
- سال انتشار: 2011
- امتیاز راتن تومیتوز: 25 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 5٫2 از 10
فیلم وحشیانه کونان بربر در سال 2011، انگار موموآ را در مرکز یک کنسرت سمفونیک متال قرار داده است. او خود را بهخوبی با نقش و لحن فیلم هماهنگ میکند. شاید بگویید سبک بازی او شبیه اجرای او در سریال بازی تاج و تخت است، در صورتی که بازی تاج و تخت جهانی غیرانسانی، سگی و خشونتبار را خیلی واضحتر و عمیقتر نشان میداد اما کونان بربر در بیان مضمون و موضوع خود، بسیار شلخته، احمقانه و خندهدار عمل میکند.
وقتی روستای آنها و پدر کونان (ران پرلمن که بهعنوان یک خوابگرد ایفای نقش میکند) توسط نیروهای شیطانی به رهبری استفان لنگ و رز مکگوان (که یکی از بهترین بازیهای خود را ارائه میدهند) نابود میشوند، کونان تبدیل به یک بربر تنها میشود و مسیر خود را اغاز میکند تا با خشونتی خونآلود و در نبردهایی جذاب، انتقام خود را بگیرد. در بیشتر فیلمها، از موموآ خواسته میشود که در جریان رویارویی انتقامجویانه با دشمنان خود، نوعی حس رشد و بلوغ شخصیتی را جلوه دهد. او در این نقش، نشان میدهد که در ارائه چنین شخصیتهایی پیشرفت کرده است. او با وجود غم و اندوه واقعی خود، حس سرزندگی را خیلی خوب منتقل میکند ( موموآ همیشه این کار را خوب انجام می دهد) اما خود فیلم از نظر نمایش سکانسهای هیجانانگیز (صحنههای شمشیربازی بیش از حد که با دوربین روی دست و تحت نظر کارگردان مارکوس نیسپل فیلمبرداری شدهاند) و حتی فیلمنامهنویسی، حرفی برای گفتن ندارد.
در ابتدای فیلم، پرلمن به لیل کونان (لئو هوارد) میگوید که بهترین شمشیرها با آتش و یخ، خنثی میشوند. واضح است که کونان روحیهای آتشین دارد و موموآ کسی است که میداند چگونه خشم خود را بروز ندهد (حتی گاهی اوقات آن را در قالبی متفاوت و خندهدار ارائه میدهد) اما صرف گفتن این جمله در قسمت اول فیلم، کارساز نیست، چرا که در ادامه، به آن پرداخته نمیشود و لیل کونان اصلا نمیفهمد که برای تبدیل شدن به یک فرد قوی، نیاز به آرامش درونی دارد. رویارویی لیل با لنگ دقیقا به اندازه سایر تصاویر فیلم، آتشین و خشونتآمیز است. این فیلم، مایه خجالت سازندگان است، چرا که موموآ در این پروژه حیف میشود اما خود را بیش از پیش ثابت میکند و توجهی به دیگر عناصر معیوب فیلم ندارد.
4. اشکال زدایی (Debug)
- کارگردان: دیوید هولت
- بازیگران: جین گوسن، جیسون موموآ، آدرین هولمز
- سال انتشار: 2014
- امتیاز راتن تومیتوز: 25 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 4٫3 از 10
انتقام موموآ در اشکالزدایی، کاربردی و حتی بر اساس کتاب مقدس است. نام شخصیت او در فیلم، آیام است. آیام یک هوش مصنوعی سرکش و برنامهریزیشده است که بدترین رفتارهای انسانی بر روی او اجرا شده (او یک سفینه فضایی برای زندانیان است که موموآ داخل آن قرار دارد) و میخواهد انتقام خود را در یک عملیات همهجانبه، تا حد ممکن بگیرد. آیام میخواهد خدمه انسانی فعلی سفینه را تحت کنترل خود درآورد، آنها را جذب و تنبیه کند و خود آنها را به برنامهای کامل تبدیل نماید. او به نوعی ترکیبی از هال 9000 و جیگساو کیلر است.
موموآ این الگوریتم پلید را با حسی عالی، با تمام وجود و با لذتی عجیب و غریب بازی میکند. در این فیلم که توسط دیوید هولت، بازیگر همکار موموآ در استارگیت: آتلانتیس، کارگردانی میشود، موموآ فضای زیادی برای انجام هر کاری که میخواهد دارد. او حتی زمانی که کاراکتر او به معنای واقعی کلمه محدود به یک نما از صفحه کامپیوتر است، بر فیلم حکمفرمایی میکند. موموآ از آنچه که تصور میشود، متفاوتتر باری میکند، به ویژه در قسمت نهایی سورئال فیلم که در آن با نسخههای شبیهسازیشده خود مبارزه میکند و در فضاهای مجازی مختلف و با استفاده از ترفندهای گوناگون و کاربردی، به روند خود ادامه میدهد و جوی ترسناک و در عین حال، کمدی در فیلم ایجاد میکند. آیا این کمدی ایجادشده در فیلم، عمدی است؟ به نظر میرسد پاسخ مثبت باشد. او بهترین خودش را در فیلم ارائه میدهد و با تعهد بالای خود، همیشه سعی دارد تا لحظاتی سرگرمکننده بیافریند.
3. دختر شیرین (Sweet Girl)
- کارگردان: برایان مندوزا
- بازیگران: جیسون موموآ، ایزابلا مرسد، آدریانا اریونا
- سال انتشار: 2021
- امتیاز راتن تومیتوز: 18 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 5٫5 از 10
در اشکالزدایی، موموآ هر چیزی را که نیاز است ارائه میکند اما در دختر شیرین، موموآ (هم بهعنوان بازیگر و هم تهیهکننده) عمدا خود را بهعنوان یک فرد واقعی و اصلی در نظر میگیرد و تصمیم میگیرد که در هر صحنه، میران بروز خشونت یا احساسات خود را کنترل کند و هر کدام از عواطف خود را به موقع و به اندازه بروز دهد.
همسر موموآ پس از آن که یک شرکت داروسازی حریص، دارویی را که به طور بالقوه میتواند جان انسان را نجات دهد، از بازار خارج میکند، بر اثر سرطان میمیرد و موموآ قول میدهد که انتقام او را بگیرد و دخترش ایزابلا هم به او ملحق میشود تا آنها در ماجراجویی خشونتآمیز خود به بالاترین ردههای فساد نفوذ کنند. به گفته موموآ، این اثر مهیج انتقامجویانه نتفلیکس، دارای اهداف سیاسی و جدی است. فیلم از نیاز به مراقبتهای بهداشتی جهانی شروع میشود و رفتهرفته مشاهده میکنید که موموآ در برابر شرورهای ثروتمند و شرکتی که مصمم به نابودی جامعه است، قد علم مینماید. موموآ بهعنوان تهیهکننده، به طرز عجیبی صحنهها را متناسب با احساسات جامعه چینش کرده است و لحظاتی از فیلم باعث میشود تب بر شما غلبه کند و روح و روان شما را ناراحت نماید. (جهتگیری سکانسهای اکشن، توسط کارگردان تازهکار، برایان اندرو مندوزا، متأسفانه کمی متزلزل و نامطمئن است اما برخلاف آن، قدرت کنترل موموآ بهعنوان یک جنگنده، در تکتک صحنهها بینظیر است).
آنچه دختر شیرین را به اثری تماشایی و در عین حال، خستهکننده تبدیل میکند، همین انگیزه دو طرفه و جدی کاراکترهای اصلی برای مقابله با افراد شرور است. فیلمنامه پر از کلیشههای مهیج اما سیاسی دربارهی قدرت و توطئههای کنترلنشده است که بسیاری از آنها آنقدر برای بیننده تکراری هستند که یا میخندد یا نسبت به آن بیحس است. اجرای موموآ به ویژه در لحظات آرامش او، با استقبال مخاطبان مواجه میشود؛ بهخصوص در سکانس تماس تلفنیاش با بارتا که پر از امید و انرژی است. او در سکانس احساسی خود در اتاق بیمارستان، فراتر از حد انتظار ظاهر میشود و استعداد خود را نمایش میدهد. فقط پیچش نهایی فیلم، کمی مشکل دارد. کارگردان در آخر، سعی میکند تصویر خاص و منحصربهفردی ارائه دهد که شامل دیالوگهای بیش از حد تکراری اما تأمل برانگیزی است که موموآ ادا میکند. در پایان این اثر، اهداف سیاسی و مؤثر فیلم، خنثی میگردد و همهچیز به یک فیلم کنجکاوانه تبدیل میشود.
2. گلولهای به سر (Bullet to the Head)
- کارگردان: والتر هیل
- بازیگران: سیلوستر استالونه، جیسون موموآ، سارا شاهی
- سال انتشار: 2012
- امتیاز راتن تومیتوز: 45 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 5٫7 از 10
گلولهای به سر، به نسبت یک فیلم اکشن با بودجه متوسط و بدون حاشیه که روایتی متغیر و ستارگانی کاریزماتیک دارد، حرفهای زیادی برای گفتن دارد و اتفاقات بسیاری در آن رخ میدهد. در این فیلم، موموآ بهعنوان یک ضدقهرمان تأثیر خودش را میگذارد، در پیچشهای داستانی موفق عمل میکند و به طرز جالبی در بعضی از صحنهها توجهات را از سیلوستر استالونه به سمت خود جلب مینماید و انرژی بالایی به فیلم تزریق میکند. شاید موموآ نتواند بهعنوان یک نقش اول سرگرمکننده و ساختارشکن ایفای نقش کند اما حداقل میتواند وظیفه خودش را درک کند و بهترین نسخه ممکنش را به شما ارائه دهد. او در گلولهای به سر، با تمام وجود و بدون هیچ انحرافی، کاری را که از او خواسته شده است انجام میدهد. بنابراین موموآ یکی از کارآمدترین اجراهای خود را ا ارائه میدهد و در عین حال، ظرافتی خاص دارد که او را به یک ستاره قابل توجه تبدیل میکند.
در ابتدای فیلم، کیگان با بازی موموآ، یک مزدور ناشناس و یک قاتل است که برای پایان دادن به عملیات خود، هر کاری که لازم باشد انجام میدهد. در معرفی این شخصیت، چهره نفرتانگیز و عصبانی موموآ را با پسزمینه موسیقی کانتری تماشا میکنیم که انرژی بالقوهای دارد و نوید اقدامات انفجاری را او میدهد. در سکانس بعدی موموآ با لگد به در یک حمام عمومی، وارد آن میشود تا با استالونه مبارزه کند ( والتر هیل، استاد این ژانر، این سکانس و همه سکانسهای دیگر اکشن فیلم را با چاشنی طنز درست کرده است). اما انگیزه کیگان در نهایت شخصی میشود. بعد از اینکه استالونه همه یاران کیگان را در یک انفجار غیرمنتظره در یک خانه از بین میبرد، کیگان تصمیم میگیرد تا از او انتقام بگیرد و جدا از ماهیت کاری خود، این بار به صورتی حرفهای برای کشتن استالونه اقدام میکند. در نهایت، استالونه میمیرد و موموآ زنده میماند.
کیگان قبل از قتل استالونه، آرامش خود را به طور کامل از دست نمیدهد. موموآ قبل از نبرد آخر خود یک مونولوگ اجرا میکند و دربارهی معنای حرفهای بودن در دنیایی پر از حساسیتهای ناپایدار احساسی صحبت میکند و اینکه از استثمار شدن خسته شده است. سپس او از استالونه میخواهد اسلحههای خود را زمین بگذارند و در عوض با تبرهای جنگی با یکدیگر بجنگند. فوقالعاده است. این صحنه برداشتی جالب و تفکربرانگیز از این موضوع است که چگونه احساسات به خشم تبدیل میشوند. این موضوع، خودآگاه است و موموآ بدون این که از تصمیم خود منصرف شود، کاملا به آن پایبند است.
1. جاده پالوما (Road to Paloma)
- کارگردان: جیسون موموآ
- بازیگران: جیسون موموآ، لیزا بونه، مایکل ریموند
- سال انتشار: 2014
- امتیاز راتن تومیتوز: 57 از 100
- امتیاز IMDb به فیلم: 6٫1 از 10
جاده پالوما به کارگردانی، نویسندگی مشترک، تهیهکنندگی و بازیگری جیسون موموآ دارای بسیاری از ایرادات فیلمهای دیگر این فهرست است. فیلم به خودی خود جدی است، فضای زیادی در اختیار بازیگر قرار نمیدهد و او دارای دامنه حرکتی محدودی است اما یک تفاوت کلیدی بین جاده پالوما و دیگر فیلمهای موجود در این لیست وجود دارد و این است که موموآ کارگردانی آن را بر عهده داشته است و ثابت میکند که یک داستانسرای بصری فوقالعاده است.
مضمون انتقامجویانه فیلم از یک مکان عجیب و ساختارشکن شروع میشود. موموآ میخواهد از جنایتکارانی که به مادرش تجاوز کردند و او را کشتند انتقام بگیرد. موموآ باید سعی کند در جایگاه جدید خود بهعنوان یک انتقامجو، متفاوت اما درست رفتار کند. اما چندین سوال وجود دارد. آیا او میتواند کار ثابت و مستمری پیدا کند؟ آیا میتواند با دوستان خود که در روزهای یاغیگری با آنها آشنا بود دوباره ارتباط برقرار کند؟ آیا او و پدرش (وس استادی) اصلا میتوانند یکدیگر را درک کنند؟ آیا او میتواند عشق واقعی را در رابطه با دختری که اینجا همسر واقعیاش لیزا بونه نقش او را بازی میکند (با ارائه یک بازی چشمگیر) پیدا کند؟ آیا قانون تیموتی مورفی به رسیدن او به رستگاری کمک میکند؟ یا اینکه آیا جستجوی او برای به دست آوردن عدالت، فقط همان انتقامجویی در پوشش عدالت است؟
سؤالات جالبی در دل فیلم جاده پالوما مطرح میشوند. موموآ حتی با بودجه کم فیلمبرداری (فیلم با دوربین درجه یک کنون فایودی تصویربرداری شده است) هم مهارتهای کارگردانی خود را نشان میدهد و با استفاده از قدرت بازیگری و کارگردانی خود، تصاویری متمایز بین رویا و واقعیت ایجاد میکند که طبیعت و شرارت ذاتی انسان را نشان میدهند (بهعنوان مثال، او تصمیم میگیرد تا با ریزبینی به معضل تجاوز جنسی بپردازد و موشکافانه مسائل مربوط آن را بررسی کند). اما فیلم هر زمان که تمرکز خود را از روی این ایدهها برمیدارد، افت میکند که متأسفانه در اغلب اوقات اینگونه است. موموآ خیلی علاقهای به بررسی ماهرانه خشونت ذاتی انسان ندارد و بیشتر علاقهمند به ساخت آثاری مانند سبکسواران است که یک فیلم جادهای با اهداف دوستانه است. باز هم باید اشاره کرد که قدرت فیلمسازی چشمگیر او باعث خلق صحنههایی زیبا میشود اما فیلم بیشتر در دسته آثار ماجراجویانه قرار میگیرد تا چیز دیگری.
جاده پالوما مضمونی خستهکننده را به فتنهای واقعی و آشفتگی بسیار تبدیل میکند. موموآ در کارگردانی و فیلمسازی هم، درست به اندازه بازیگری، ماهر است. مخاطب دوست دارد که او را بهعنوان کارگردان فیلم دیگری هم ببینید که فیلمنامه بهتر و اهدافی مشخصتر دارد (و چه بهتر که لحن فیلم کمی ملایمتر باشد). او به نوعی مشتاق است تا از چهارچوبی که مدام در آن قرار میگیرد خارج شود. موموآ وقتی از این چهارچوب خارج میشود، بسیار مؤثرتر است و به همین دلیل است که شاید بهتر باشد او در قالب دیگری در هالیوود حضور پیدا کند و دیگر به بازی در آثار انتقامجویانه نپردازد.
منبع: Screenrant
.
[ad_2]