خلاصه کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود ۱ | توشیکازو کاواگوچی
خلاصه کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود 1 ( نویسنده توشیکازو کاواگوچی )
«پیش از آنکه قهوه ات سرد شود ۱» اثر توشیکازو کاواگوچی، رمانی دلنشین و فانتزی است که ما را به کافه ای عجیب در توکیو می برد؛ جایی که با نوشیدن یک فنجان قهوه، فرصتی برای سفر به گذشته یا آینده پیدا می کنیم، اما با قوانینی سفت و سخت. این کتاب مجموعه ای از چهار داستان به هم پیوسته است که هرکدام درس هایی عمیق درباره حسرت، عشق، خانواده و پذیرش واقعیت به ما می دهند، و تاکید می کنند که هدف سفر در زمان، تغییر گذشته نیست، بلکه درک بهتر حال و آینده است.

تاحالا شده حسرت یه حرف نزده، یه کار نکرده، یا یه لحظه از دست رفته رو بخوری؟ خیلی وقت ها با خودمون می گیم: «ای کاش می شد برگردم و اون روز فلان کار رو بکنم» یا «کاش می تونستم فقط یک بار دیگه با فلانی حرف بزنم.» خب، کتاب «پیش از آنکه قهوه ات سرد شود ۱» دقیقاً سراغ همین حس می ره، اما به یه شکل خیلی خاص و متفاوت. این کتاب، که نوشته توشیکازو کاواگوچی، نمایشنامه نویس ژاپنیه، واقعاً یه پدیده جهانی شده و تونسته دل میلیون ها آدم رو توی سراسر دنیا ببره. با اینکه خودش نمایشنامه نویسه و رمان نویسی رو با این کتاب شروع کرده، ولی الحق که یه شاهکار خلق کرده. توی این مقاله می خوایم یه سفر حسابی به دنیای این کتاب داشته باشیم و ببینیم چه خبره توش، البته بدون اینکه بخوایم کل داستان رو برات لو بدیم. هدفمون اینه که یه دید کلی بهت بدیم، یه جورایی یه پیش نمایش شیرین، که اگه حال کردی، خود کتاب رو هم بخونی و ازش لذت ببری. باور کن ارزششو داره!
کافه فونیکولی فونیکولا: یه جای جادویی، فراتر از زمان
تصور کن یه کافه دنج و قدیمی، تو دل یه کوچه باریک تو توکیو. یه جای کوچیک و نقلی، با یه فضای گرم و صمیمی که هر کسی واردش میشه، یه آرامش خاصی رو حس می کنه. این همون کافه فونیکولی فونیکولا ست. اما این کافه معمولی نیست، یه راز بزرگ داره. اینجا جاییه که آدم ها می تونن یه سفر عجیب و غریب تو زمان داشته باشن. حالا شخصیت های اصلی این کافه کین؟ کازو سان، اون باریستای مرموز و ساکت که همیشه سرش تو کار خودشه و انگار از همه چیز خبر داره. و کِی، شریکش که یه جورایی خیلی آروم و مهربونه و خودش هم درگیر ماجراهای این کافه ست. اینجا یه صندلی خاص داره، یه صندلی جادویی که هر کسی روش بشینه، می تونه تو زمان سفر کنه. ولی این سفر شوخی بردار نیست و کلی قانون عجیب و غریب داره که باید حسابی حواست بهشون باشه.
قوانین عجیب و غریب سفر در زمان: هر چی می خوای بدونی!
فکر نکن حالا که میشه تو زمان سفر کرد، دیگه هر کاری دلت خواست می تونی انجام بدی. اتفاقاً کاواگوچی توی این کتاب با یه سری قوانین خیلی هوشمندانه، یه جورایی داستان رو جذاب تر کرده و بهش عمق داده. این قوانین هستن که باعث میشن بفهمی داستان فقط درباره سفر تو زمان نیست، بلکه درباره معنی واقعی زندگی و انتخاب هاست. بیا ببینیم این قوانین چی هستن:
مطلب مرتبط: بهترین سایت خلاصه کتاب کمک درسی
۱. فقط آدم هایی که قبلاً کافه اومدن:
مهم ترین قانون اینه که وقتی تو زمان سفر می کنی، فقط می تونی با کسایی روبرو بشی که قبلاً حداقل یک بار به همین کافه فونیکولی فونیکولا اومدن. یعنی نمیتونی همین جوری هر کی دلت خواست رو ببینی. این خودش یه محدودیت بزرگه که باعث میشه آدما بیشتر روی ارتباطات مهم زندگی شون تمرکز کنن و دنبال کسایی برن که واقعا توی گذشته شون نقش پررنگی داشتن.
۲. باید روی همون صندلی بمونی:
وقتی سفر شروع میشه و روی اون صندلی جادویی می شینی، دیگه حق نداری از جات بلند شی. همین جا قصه جالب میشه! یعنی تو فقط می تونی توی همون فضای کافه، با آدم مورد نظرت حرف بزنی. این قانون نشون میده که گاهی وقتا، برای اینکه بتونی گذشته رو درک کنی، لازم نیست بری و کل دنیا رو زیر و رو کنی، فقط کافیه تو همون لحظه و همون مکان، با تمرکز کامل بهش نگاه کنی.
۳. زمان حال رو نمیشه عوض کرد:
این یکی دیگه واقعاً یه قانون بنیادینه و قلب داستانه. هر چقدر هم که برگردی به گذشته و حرف بزنی، یا حتی سعی کنی کاری بکنی، زمان حال عوض نمیشه. یعنی اتفاقی که افتاده، افتاده و تغییرش نمیتونی بدی. این قانون شاید اولش ناامیدکننده به نظر برسه، ولی دقیقاً همینجاست که پیام اصلی کتاب خودشو نشون میده: هدف از این سفر، تغییر گذشته نیست، بلکه درکشه. قراره یاد بگیری چطور با گذشته کنار بیای، ازش درس بگیری و بتونی توی زمان حال، آرامش بیشتری داشته باشی و تصمیم های بهتری بگیری. یه جورایی می خواد بگه، نگران گذشته نباش، روی حال تمرکز کن.
«این قوانین به جای اینکه محدودیت باشن، به داستان یه عمق فلسفی می دن که کمتر توی داستان های سفر در زمان دیدیم. قراره یاد بگیریم چطور با گذشته کنار بیایم، نه اینکه تغییرش بدیم.»
مطلب مرتبط: بررسی کوتاه کتاب اسمارتیز ششم ۱۴۰۲
۴. پیش از اینکه قهوه ات سرد بشه:
این همون چیزیه که اسم کتاب ازش اومده. هر سفری یه محدودیت زمانی داره: باید قبل از اینکه اون فنجون قهوه ای که باریستا جلوت میذاره سرد بشه، برگردی به زمان حال. اگه قهوه سرد بشه و تو هنوز تو گذشته باشی، دیگه هیچ وقت نمیتونی برگردی! این قانون یه جورایی نمادیه؛ بهمون میگه فرصت ها همیشه محدودن، باید قدر لحظه ها رو بدونیم و کارمون رو قبل از اینکه دیر بشه، انجام بدیم. یه فنجان قهوه، استعاره از زندگیه که باید قبل از سرد شدنش، ازش لذت ببری و تمومش کنی.
۵. باید منتظر روح بشینی:
اون صندلی جادویی همیشه خالی نیست. یه روحی روش نشسته که اونم یه جورایی تو زمان گیر کرده. باید منتظر بمونی تا اون روح به دستشویی بره و صندلی خالی بشه، بعد تو می تونی روی صندلی بشینی و سفرت رو شروع کنی. این قانون هم یه جورایی نشون دهنده اینه که برای رسیدن به بعضی چیزا، باید صبر داشته باشی و هر چیزی یه زمانی داره.
همه این قوانین در کنار هم، یه جورایی داستان رو واقعی تر و ملموس تر می کنن، با اینکه موضوعش فانتزیه. انگار کاواگوچی خواسته بگه زندگی هم یه سری قوانین داره که باید بهشون احترام بذاریم، حتی اگه دلمون بخواد چیزی رو عوض کنیم.
خلاصه چهار داستان اصلی: سفرهای عمیق انسانی
حالا که با قوانین کافه آشنا شدی، وقتشه که بریم سراغ قلب کتاب: چهار داستان اصلی که هر کدوم مثل یه پنجره باز میشن به دنیای درونی آدم ها و حسرت هاشون. هر داستان مستقل از بقیه است، ولی همه تو همون کافه جادویی اتفاق میفتن و همه همون قوانین رو رعایت می کنن. آماده ای؟
الف) داستان اول: عشاق (فومیکو و گورو)
اولین داستان درباره «فومیکو» یه دختر جوان و موفقه که تو یه شرکت بزرگ کار می کنه. اون عاشق یه پسری به اسم «گورو» شده، ولی درست وقتی عشقشون داره جون می گیره، گورو تصمیم می گیره برای یه موقعیت شغلی بهتر، بره آمریکا. فومیکو هم که خیلی مغروره، هیچی نمیگه و جلوی گورو رو نمی گیره. بعداً حسابی پشیمون میشه که چرا حرف دلش رو نزده. این حسرت، اونو می کشونه به کافه فونیکولی فونیکولا. فومیکو میاد اینجا تا بتونه برگرده به گذشته، درست همون لحظه که گورو داشت از رفتن حرف می زد و بهش بگه «نرو». اما خب، قانون سوم یادت نره: زمان حال تغییر نمیکنه! با این حال، فومیکو سفر میکنه. وقتی به گذشته برمیگرده و دوباره گورو رو میبینه، با اینکه نمیتونه جلو رفتن اونو بگیره، ولی این بار حرف دلش رو میزنه. این سفر به فومیکو یاد میده که گاهی وقتا، حتی اگه نتونی گذشته رو تغییر بدی، فقط بیان احساسات و گفتن حرف دلت، خودش یه دنیا ارزش داره. فومیکو با یه حس آرامش برمیگرده، چون دیگه پشیمون نیست که حرفش رو نگفته. یاد میگیره که پذیرش واقعیت، خیلی مهم تر از تغییر دادن چیزیه که نمیشه تغییرش داد.
ب) داستان دوم: زن و شوهر (کوتاکه و کیو)
داستان دوم دل آدم رو میشکنه و دوباره بهش امید میده. این داستان درباره «کوتاکه» یه پرستار مهربونه که همسرش، «کیو»، درگیر آلزایمر شده و متاسفانه دیگه چیزی یادش نمیاد. کوتاکه یه حسرت بزرگ داره: همسرش قبل از اینکه آلزایمرش پیشرفت کنه، یه نامه براش نوشته بوده، ولی کوتاکه هیچ وقت اون نامه رو پیدا نکرده. حالا این نامه براش حکم یه گنج رو داره، چون می خواد بدونه همسرش چه احساسی بهش داشته و چه حرف هایی برای گفتن داشته قبل از اینکه همه چیز رو فراموش کنه. کوتاکه سفر میکنه به گذشته، به زمانی که همسرش هنوز سلامت بود و اون نامه رو نوشته بود. تو اون سفر، بالاخره نامه رو پیدا میکنه و می فهمه همسرش چقدر عاشقش بوده و چقدر قدرش رو میدونسته. با اینکه این سفر هم حال همسرش رو تغییر نمیده، ولی کوتاکه با فهمیدن محتوای نامه، به یه آرامش درونی عجیبی میرسه. اون دیگه حسرت پیدا نکردن نامه رو نداره و می فهمه عشق همسرش فراتر از بیماری و فراموشیه. این داستان نشون میده که عشق واقعی، حتی تو سخت ترین شرایط هم، راه خودش رو برای پیدا کردن آرامش پیدا میکنه و چقدر بعضی کلمات می تونن زندگی آدم رو عوض کنن.
ج) داستان سوم: خواهران (هیرای و کوراتا)
داستان سوم، درباره روابط خانوادگی و سوءتفاهمه. «هیرای» صاحب یه باره و یه خواهر داره به اسم «کوراتا» که اون هم یه کافه دار مشغوله. این دو تا خواهر یه مشکل بزرگ تو رابطه شون دارن. یه سوءتفاهم قدیمی باعث شده از هم دور بشن و ارتباطشون قطع بشه. هیرای واقعاً دلش میخواد این رابطه رو ترمیم کنه، ولی نمیدونه چطوری. حالا فرصتی پیش میاد که به گذشته برگرده و قبل از اینکه همه چیز خراب بشه، با خواهرش حرف بزنه. هیرای به گذشته سفر میکنه و با خواهرش روبرو میشه، تو زمانی که هنوز همه چیز خوب بود. این سفر بهش کمک میکنه تا دید بهتری نسبت به شرایط خواهرش پیدا کنه و بفهمه که چقدر سوءتفاهم ها می تونن رابطه آدم ها رو خراب کنن. با اینکه این سفر هم نمیتونه زمان حال رو تغییر بده و خواهرش رو برگردونه، ولی هیرای یاد میگیره که چقدر درک متقابل و بخشش تو روابط خانوادگی مهمه. اون می فهمه که حتی اگه نتونه گذشته رو عوض کنه، ولی میتونه دیدگاه خودش رو نسبت بهش عوض کنه و با یه قلب آروم تر زندگی کنه.
مطلب مرتبط: خلاصه کتاب قوانین نفوذ ( نویسنده رابرت گرین )
د) داستان چهارم: مادر و فرزند (کِی و دخترش)
این داستان، شاید یکی از احساسی ترین قسمت های کتاب باشه. «کِی»، همون شریک کافه، حامله ست و داره منتظر به دنیا اومدن بچه اش میشه (یا اینکه قصد بارداری داره و درگیر همین افکاره). اون پر از نگرانی و آرزو برای آینده فرزندشه. می خواد بدونه دخترش چه جور آدمی میشه، چه آینده ای در انتظارشه و آیا مادر خوبی براش خواهد بود یا نه. کِی تصمیم میگیره که نه به گذشته، بلکه به آینده سفر کنه تا دختر بزرگسالش رو ببینه. توی این سفر عجیب، کِی با دختر بزرگسالش روبرو میشه. این دیدار برای هر دو نفرشون یه تجربه فراموش نشدنیه. کِی می فهمه که دخترش چقدر قوی و مستقل شده و چقدر زندگی جالبی داره. این سفر به کِی یه امید بزرگ میده، یه اطمینان از عشق بی قید و شرط مادرانه و اینکه آینده، هر چقدر هم که پر از چالش باشه، با عشق و امید قابل ساخته شدنه. این داستان بهمون میگه که چقدر لحظه حال برای ساختن آینده مهمه و اینکه باید قدردان هر روز باشیم.
این چهار داستان، با وجود تفاوت هاشون، یه نخ نامرئی دارن که اون ها رو به هم وصل می کنه: همه دارن درباره ارزش روابط انسانی، پذیرش گذشته و تمرکز روی حال و آینده حرف می زنن. هر کدومشون یه تیکه از پازل زندگی رو به ما نشون می دن و ازمون می خوان که بهش فکر کنیم.
پیام ها و تم های کلیدی کتاب: درس هایی برای زندگی
«پیش از آنکه قهوه ات سرد شود» فقط یه رمان فانتزی برای سرگرمی نیست؛ خیلی پیام های عمیق و قشنگی داره که میتونه روی زندگی ما هم تاثیر بذاره. بیا با هم چند تا از مهم تریناشو ببینیم:
پذیرش گذشته و زندگی در حال:
این شاید مهمترین پیام کتاب باشه. همونطور که گفتیم، تو این کافه، نمیتونی گذشته رو تغییر بدی. یعنی هر چقدر هم حسرت بخوری یا سعی کنی چیزی رو درست کنی، دیگه کاری از دستت برنمیاد. این قانون بهمون میگه به جای اینکه غرق حسرت گذشته بشیم و هی با خودمون بگیم «ای کاش این طور می شد»، باید گذشته رو همونطور که هست بپذیریم. گذشته بخشی از وجود ماست، بخشی از چیزیه که ما رو ساخته. مهم اینه که ازش درس بگیریم و با این درک، کیفیت زندگی مون رو تو زمان حال بهتر کنیم. یعنی انرژی مون رو بذاریم برای حال و آینده، نه اینکه هی بچسبیم به چیزی که گذشته و تموم شده.
اهمیت روابط انسانی:
اگه خوب دقت کنی، میبینی که محور همه این چهار داستان، روابط آدم هاست: عشق، خانواده، دوستی و ارتباطات عمیق انسانی. هر کسی که به گذشته سفر میکنه، برای دیدار با یه آدم مهمه تو زندگیش. این کتاب بهمون یادآوری میکنه که تو این دنیا، از همه چیز مهم تر، همین روابطی هستن که با آدم های اطرافمون داریم. باید قدرشون رو بدونیم، باهاشون حرف بزنیم، احساساتمون رو بیان کنیم و اجازه ندیم سوءتفاهم ها و غرور، این روابط رو خراب کنن.
«این کتاب بیشتر از یه داستان علمی-تخیلی، یه تجربه عمیق از انسانیته. درباره امید، عشق بی قید و شرط و ارزش زمان حال برای ساختن آینده ست.»
حسرت و رهایی:
همه شخصیت های این کتاب یه حسرت بزرگ دارن، یه چیزی که تو گذشته اتفاق افتاده و آزارشون میده. هدف سفر اینه که اون ها با این حسرت ها روبرو بشن، شاید با گفتن یه حرف نگفته، یا فهمیدن یه موضوعی که قبلاً نمیدونستن. بعد از این روبرو شدن، حتی اگه چیزی عوض نشه، یه جور آرامش و رهایی به دست میارن. یعنی از بار اون حسرت راحت میشن. این بهمون یاد میده که حسرت ها میتونن مثل یه زنجیر باشن، ولی میشه با روبرو شدن باهاشون و پذیرفتن شون، ازشون رها شد.
فرصت های از دست رفته و فرصت های پیش رو:
قهوه که سرد بشه، دیگه فرصت تمومه. این قانون نمادیه برای اینکه بگیم فرصت ها همیشه محدودن. این کتاب بهمون میگه قدر لحظه حال رو بدونیم، تا وقتی فرصت داریم حرفامون رو بزنیم، عشق بورزیم و کارهایی رو که باید انجام بدیم، انجام بدیم. چون شاید یه روزی، قهوه سرد بشه و دیگه فرصتی نباشه. یه جورایی تشویقمون میکنه که شجاع باشیم و احساساتمون رو بروز بدیم.
خلاصه که، این کتاب یه جورایی بهمون یاد میده که گذشته رو بپذیریم، با آدم ها خوب باشیم، از حسرت ها خلاص شیم و قدر لحظه حال رو بدونیم. پیام هایی که هیچ وقت کهنه نمیشن و همیشه به کارمون میان.
سبک نگارش و تأثیرگذاری: چرا این کتاب دل نشینه؟
توشیکازو کاواگوچی، نویسنده این کتاب، واقعاً یه کار خاص کرده. سبک نوشتاریش خیلی ساده و روانه، ولی همزمان خیلی عمیق و تاثیرگذاره. یه جورایی انگار داری با یکی از دوستات حرف میزنی که داره یه داستان خیلی قشنگ برات تعریف میکنه. اصلا از کلمات قلمبه سلمبه یا جمله های پیچیده استفاده نکرده، برای همینم هر کسی با هر سطح سوادی میتونه باهاش ارتباط برقرار کنه و از خوندنش لذت ببره.
این کتاب یه فضای احساسی و ملایم داره. حتی با اینکه موضوعش سفر تو زمانه و یه جورایی علمی تخیلیه، ولی اصلا حس غریبه بودن نمیده. برعکس، انقدر ملموس و انسانی نوشته شده که انگار داره داستان زندگی خودت یا دوستات رو روایت میکنه. همین سادگی و صمیمیت باعث شده که میلیون ها خواننده تو سراسر دنیا باهاش ارتباط برقرار کنن و به یکی از پرفروش ترین رمان ها تبدیل بشه. کاواگوچی تونسته با یه ساختار نمایشنامه ای (چون خودش نمایشنامه نویسه)، یه رمان خلق کنه که قلب همه رو تسخیر کنه. این نشون میده که یه داستان خوب، نیاز به فرمول های پیچیده نداره، فقط کافیه با دل و جون نوشته بشه و حرف دل آدم ها رو بزنه. و این کتاب دقیقاً همین کار رو میکنه.
جوایز و افتخاراتی که «پیش از آنکه قهوه ات سرد شود» کسب کرده
همین که یه کتاب اینقدر پرطرفدار میشه، خودش بزرگترین جایزه است. ولی خب، «پیش از آنکه قهوه ات سرد شود» فقط محبوبیت عمومی به دست نیاورده، بلکه تونسته کلی جایزه و افتخار هم کسب کنه. این موضوع نشون میده که این کتاب هم از نظر مخاطب عام و هم از نظر منتقدین، اثری ارزشمنده:
- یکی از پرفروش ترین رمان های ژاپن در قرن بیست ویکم و یکی از پرفروش ترین ها در سطح بین المللی.
- در لیست پرفروش های لس آنجلس تایمز قرار گرفته.
- بیش از یک میلیون نسخه در سراسر جهان به فروش رفته.
- از کتاب های پرفروش سایت آمازون بوده.
این افتخارات نشون میده که داستان کاواگوچی، با وجود سادگی، اونقدر عمیق و جهانیه که مرزهای فرهنگی و زبانی رو رد کرده و تونسته با آدم های زیادی ارتباط برقرار کنه.
نظرات منتقدین و خوانندگان درباره کتاب
هر کتابی که پرفروش میشه، خب نظرات موافق و مخالف زیادی هم داره. اما نکته جالب درباره «پیش از آنکه قهوه ات سرد شود» اینه که با وجود نقدهایی که به ساختار گاهی پراکنده اش شده، تقریباً همه درباره تأثیرگذاری کلی اون اتفاق نظر دارن. انگار همه میگن شاید یه جاهایی لنگ بزنه، ولی در کل یه حس خوب به آدم میده که نمیشه انکارش کرد.
تری هونگ گفته: «روایت این کتاب ممکنه یه جاهایی بهم ریخته به نظر بیاد، ولی توانایی بی نظیر نویسنده باعث شده احساسات بادوام به خوبی توش بازتاب پیدا کنن.»
منتقدین دیگه هم گفتن که شخصیت ها توی این رمان واقعاً ستاره هستن و همدلی ای که بینشون هست، خیلی تأثیرگذاره. بعضیا هم گفتن این کتاب بی نقصه برای هر کسی که می خواد با لحظه حالش ارتباط عمیق تری برقرار کنه. حتی گفته شده که یه سفر تأثیرگذار و شفاف به دل حسرت های ما برای بازگشت به گذشته است.
مردم عادی هم عاشقش شدن. خیلیا گفتن داستانش عالیه و فضای دلنشینی داره. بعضیا هم به ترجمه های خوب اشاره کردن که باعث شده کتاب روون و خوشخوان باشه. البته بعضیا هم گفتن اوایل ممکنه اسم ها رو قاطی کنن یا روند داستان کند باشه، ولی در کل تجربه خوندنش لذت بخش بوده.
اقتباس های سینمایی و فرهنگی: آیا فیلمش هم هست؟
وقتی یه کتاب اینقدر موفق میشه، طبیعیه که چشم سینماگرا و تلویزیونی ها هم دنبالش باشه. «پیش از آنکه قهوه ات سرد شود» هم از این قاعده مستثنی نبوده و اقتباس های سینمایی و تلویزیونی ازش ساخته شده:
- سال ۲۰۱۸ یه فیلم به اسم «کافه فونیکولی فونیکولا» به کارگردانی ایوکو تسوکاهارا، بر اساس این رمان ساخته شد. البته این فیلم خیلی گسترده اکران نشد و شاید خیلیا ندیدنش.
- سال ۲۰۲۱ هم خبر ساخت یه سریال تلویزیونی از این رمان منتشر شد، ولی هنوز اثری در این راستا منتشر نشده.
این نشون میده که داستان این کتاب، اونقدر پتانسیل داشته که حتی خارج از قالب کتاب هم بهش توجه بشه و سعی کنن تجربش رو به مدیوم های دیگه هم منتقل کنن.
مجموعه کتاب های «پیش از آنکه قهوه ات سرد شود»: ادامه داره؟
خبر خوب برای کسایی که عاشق این کتاب میشن اینه که داستان به همین یه جلد ختم نمیشه! توشیکازو کاواگوچی بعد از موفقیت جلد اول، چند تا کتاب دیگه هم به عنوان دنباله داستان منتشر کرده که هر کدومشون ماجراهای جدیدی رو تو همون کافه فونیکولی فونیکولا روایت میکنن. تا الان چهار کتاب دیگه تو این مجموعه منتشر شده:
- «قصه هایی از کافه» (معروف به پیش از آنکه قهوه ات سرد شود ۲)
- «پیش از آنکه حافظه ات پاک شود» (معروف به پیش از آنکه قهوه ات سرد شود ۳)
- «پیش از آنکه جدا شویم» (جلد چهارم که اسمش تو ایران ممکنه فرق کنه)
- و «پیش از آنکه مهربانی را فراموش کنیم» (جلد پنجم که تو ایران با عنوان پیش از آنکه قهوه ات سرد شود ۴ شناخته میشه)
این یعنی اگه از جلد اول خوشت اومد، میتونی کلی داستان دیگه تو همون فضای جادویی کافه رو تجربه کنی و ببینی چه آدم های دیگه ای با چه حسرت هایی به این کافه میان و چه درس هایی از سفرشون یاد میگیرن.
این کتاب برای چه کسانی مناسبه؟
اگه با خوندن این مطالب، حس کردی دلت میخواد این کتاب رو بخونی، احتمالا یکی از این دسته های آدم ها هستی:
- علاقه مندان به ادبیات ژاپن و رمان های معاصر: اگه دوست داری نویسنده های جدید ژاپنی رو کشف کنی، این کتاب یه شروع عالیه.
- دوستداران ژانر فانتزی و سفر در زمان: اگه از داستان هایی با مفاهیم عجیب و غریب و محدودیت های زمانی لذت میبری، اینجا دقیقا همون جاییه که باید باشی.
- خوانندگان کنجکاو: اگه اسم کتاب رو شنیدی و می خوای قبل از خرید یا خوندن کامل، یه ایده کلی ازش داشته باشی، این مقاله به دردت خورده و حالا میتونی تصمیم بگیری.
- کسایی که زمان کافی برای مطالعه کامل کتاب ندارن: خب، این خلاصه بهت کمک میکنه با خط اصلی داستان و پیام هاش آشنا بشی، ولی پیشنهاد ما اینه که حتما خود کتاب رو هم بخونی.
- خریداران احتمالی کتاب: اگه هنوز دو دلی که این کتاب رو بخری یا نه، امیدواریم این خلاصه کمکت کرده باشه که تصمیمت رو بگیری.
خلاصه که این کتاب برای هر کسی که دنبال یه داستان دلنشین، پر از احساس و با پیام های عمیقه، مناسبه. از اون کتاباییه که آدم رو به فکر فرو میبره، ولی نه به شکل خسته کننده، بلکه به شکل آروم و دلپذیر.
نتیجه گیری: فنجان قهوه ای که نباید سرد بشه!
«پیش از آنکه قهوه ات سرد شود ۱» به قلم توشیکازو کاواگوچی، واقعاً یه رمان خاص و دوست داشتنیه. این کتاب نشون میده که لازم نیست حتماً یه داستان پر از پیچیدگی های علمی و اتفاقات خارق العاده باشه تا بتونه تاثیرگذار باشه. گاهی وقتا، یه کافه کوچیک و چند تا قانون ساده درباره سفر در زمان، میتونن یه دنیای عمیق از احساسات انسانی و درس های زندگی رو بهمون نشون بدن.
این کتاب بیش از یه داستان علمی-تخیلی، یه سفر به دل انسانیته؛ سفری که بهمون یاد میده چطور با حسرت هامون کنار بیایم، قدر روابطمون رو بدونیم و از لحظه حال برای ساختن یه آینده بهتر استفاده کنیم. پیام اصلی اینه که گذشته رو نمیشه عوض کرد، ولی میشه با درک بهترش، آینده و حال رو زیباتر ساخت. مثل همون فنجون قهوه که نباید بذاریم سرد بشه، باید قدر لحظات زندگی مون رو بدونیم و تا وقتی فرصت هست، حرفامون رو بزنیم و عشق بورزیم.
اگر دنبال یه کتابی هستی که هم دلنشین باشه، هم به فکر فرو ببره و هم یه حس آرامش بهت بده، «پیش از آنکه قهوه ات سرد شود» دقیقا همون کتابیه که باید بخونیش. از دستش نده، قول میدم پشیمون نمیشی!