انیمیشن کوتاه اسباب بازی حلبی (Tin Toy): هر آنچه باید بدانید

معرفی انیمیشن کوتاه اسباب بازی حلبی (Tin Toy)

انیمیشن کوتاه «اسباب بازی حلبی» (Tin Toy)، محصول سال ۱۹۸۸ پیکسار، فقط یک کارتون پنج دقیقه ای نیست؛ این انیمیشن یه نقطه عطف مهم تو تاریخ انیمیشن و دنیای پیکساره. این فیلم کوتاه تونست اولین اسکار رو برای پیکسار به ارمغان بیاره و یه جورایی پیش نمایشی بود برای شاهکار «داستان اسباب بازی».

اگه بهتون بگم یه اسباب بازی کوچیک و یه بچه شیطون، چطور می تونن مسیر یه صنعت رو عوض کنن، شاید باورتون نشه. ولی داستان «تین تویی» دقیقاً همینه. این انیمیشن نه تنها مرزهای تکنولوژی رو جابه جا کرد، بلکه داستان گویی رو هم به یه سطح جدید برد. می خوایم با هم بریم ته و توی این انیمیشن کوچیک اما پرماجرا رو دربیاریم و ببینیم چطور تونست پیکسار رو از یه شرکت در حال ورشکستگی، به غول انیمیشن سازی دنیا تبدیل کنه. پس اگه عاشق انیمیشن، به خصوص کارهای پیکسار هستید، یا کلاً دوست دارید بدونید موفقیت های بزرگ چطور از ایده های کوچیک شروع می شن، با ما همراه باشید. قراره یه عالمه چیز باحال کشف کنیم!

تینی و بیلی: داستان یه اسباب بازی آهنگ ساز و یه بچه فضول!

داستان «اسباب بازی حلبی» خیلی ساده و خودمانی شروع می شه، اما همین سادگی یه دنیا حرف برای گفتن داره. شخصیت اصلی داستان ما یه اسباب بازی آهنگ ساز کوچولوئه که بهش می گن «تینی». تینی یه ارکستر تک نفره است؛ یعنی خودش هم گیتار می زنه، هم درام، هم شیپور و خلاصه هر چی ساز که فکرشو بکنی، پشتش آویزونه! این اسباب بازی بامزه توی یه اتاق نشیمن لم داده و دور و برش رو نگاه می کنه که یهو یه بچه تپل و بامزه به اسم «بیلی» سر و کله ش پیدا می شه.

اولش تینی حسابی ذوق می کنه که قراره یه همراه و هم بازی جدید داشته باشه. فکر می کنه بیلی می آد باهاش بازی می کنه و چه کیفی داره. اما زهی خیال باطل! تینی خیلی زود می فهمه که بیلی یه بچه معمولی نیست، بلکه یه «هیولای» کوچولوئه که هر چی گیرش بیاد، خراب می کنه، می ندازه، می شکنه و کلاً یه ویرانگر تمام عیاره. بچه ها گاهی وقتا ناخواسته اسباب بازی ها رو این شکلی داغون می کنن، مگه نه؟

تینی که می بینه اوضاع خرابه و جونش در خطره، تصمیم می گیره فرار کنه. تا می خواد خودشو از دسترس بیلی دور کنه، سازهای پشتش صدا می کنن و همین صدای آهنگ، بیشتر توجه بیلی رو به خودش جلب می کنه. بیلی هم که حالا حسابی هیجان زده شده، شروع می کنه به دنبال کردن تینی. تینی طفلکی پا به فرار می ذاره و آخرش خودشو زیر یه مبل قایم می کنه.

زیر مبل، تینی با صحنه عجیبی روبرو می شه. یه عالمه اسباب بازی دیگه هم اونجا قایم شدن! همه شون خاکی و ترسیده اند. انگار اونا هم مثل تینی از دست بیلی فرار کردن و اونجا پناه گرفتن. خلاصه، یه پناهگاه اسباب بازی زیر مبل تشکیل شده بود! اینجاش خیلی بامزه است که نشون می ده اسباب بازی ها هم برای خودشون ترس و بقا دارن.

بیلی که دیگه تینی رو پیدا نمی کنه، تعادلش رو از دست می ده و با صورت می خوره زمین و شروع می کنه به گریه کردن. گریه های بیلی اونقدر بلند و دلخراشه که تینی، اسباب بازی کوچولوی ما، دلش به حالش می سوزه. دیگه ترسش رو فراموش می کنه و از زیر مبل می آد بیرون تا بیلی رو آروم کنه. شروع می کنه به نواختن آهنگ و بیلی هم با دیدن تینی ساکت می شه. بعدش بیلی تینی رو برمی داره تا باهاش بازی کنه و تینی هم حسابی می ترسه که الان قراره چه بلایی سرش بیاد.

اما قضیه کاملاً برعکس می شه. بیلی بعد از چند ثانیه، تینی رو ول می کنه و به جاش جذب یه کارتن خالی می شه! اون کارتن از هر اسباب بازی دیگه ای براش جذاب تره. تینی که حسابی کفری شده (فکرشو بکنید، یه اسباب بازی با این همه ساز رو ول می کنه به خاطر یه کارتن!)، دوباره شروع می کنه به نواختن و دنبال بیلی می ره، بلکه بتونه توجهش رو جلب کنه. آخر سر هم بیلی که یه کیسه خرید رو سرش کشیده، از اتاق می ره بیرون و تینی همچنان دنبالش راه می افته. پایان فیلم هم با بیرون اومدن بقیه اسباب بازی های ترسیده از زیر مبل تموم می شه. بیلی هم با یه بای بای! شیرین، پرونده رو می بنده.

از کجا شروع شد؟ داستان تولد پیکسار و تین تویی

خب، بذارید یه چیزی بهتون بگم. پیکسار اوایل کارش یه وضعیت مالی خیلی خوبی نداشت، راستش رو بخواهید حتی وضعش زیاد خوب نبود و همیشه خطر ورشکستگی بیخ گوشش بود. سال ۱۹۸۶ استیو جابز، همون نابغه اپل، پیکسار رو می خره. اون موقع پیکسار بیشتر روی کامپیوترهای خاص خودشون به اسم Pixar Image Computer کار می کرد و بخش انیمیشن سازی اش، که جان لسترِ دوست داشتنی مدیریتش می کرد، بیشتر برای نشون دادن قدرت این کامپیوترها فیلم کوتاه می ساخت.

اوایل، هدف اصلی بخش انیمیشن پول درآوردن نبود. بیشتر یه جور ویترین بود برای محصولات اصلی شرکت. بعد از ساخت دو تا فیلم کوتاه دیگه به اسم های Luxo Jr. (سال ۱۹۸۶) و Red’s Dream (سال ۱۹۸۷)، بعضی از مهندسین شرکت به این فکر افتاده بودن که اصلا نگه داشتن گروه انیمیشن سازی چه فایده ای داره؟ اونا فکر می کردن دارن سخت کار می کنن تا پول دربیارن، ولی گروه جان لستر فقط خرج می تراشه. حق هم داشتن، پیکسار هر سال ضرر می داد و استیو جابز با پول خودش شرکت رو سرپا نگه داشته بود.

مهندس ها کم کم فهمیدن که اولویت اصلی بنیان گذاران پیکسار، یعنی ادوین کتمول و الوی ری اسمیت، در واقع ساخت فیلم بوده، نه فقط فروش کامپیوتر. جان لستر و تیمش هم از این وضعیت مالی خبر داشتن و برای همین، وقتی ایده ساخت فیلم کوتاه «تین تویی» رو داشتن، حسابی می ترسیدن که از استیو جابز پول درخواست کنن.

روزهای سخت پیکسار و نجات استیو جابز

بهار سال ۱۹۸۸ بود و پول شرکت اونقدر کم شده بود که استیو جابز یه جلسه گذاشت تا بودجه رو از همه بخش ها حسابی کم کنه. بعد از جلسه، لستر و تیمش جرات نمی کردن از جابز برای ساخت یه فیلم کوتاه دیگه پول بخوان. بالاخره سر صحبت رو باز کردن و جابز اولش با تردید بهشون نگاه کرد. خب، ساخت «تین تویی» نزدیک به ۳۰۰ هزار دلار دیگه از جیب جابز می خواست.

بعد از چند دقیقه، جابز پرسید استوری بردی دارن؟ کتمول، جابز رو برد به دفتر انیمیشن و لستر شروع کرد به تعریف کردن داستان. استوری بردها روی دیوار نصب بودن و لستر با تمام وجودش، با صداهای مختلف و حرکات بدنش، داستان رو برای جابز اجرا کرد. درست مثل همون کاری که داستان نویس ها دهه ها تو دیزنی انجام می دادن. اینجا دیگه قضیه فقط ساخت یه فیلم کوتاه نبود؛ بقای گروه انیمیشن سازی پیکسار مطرح بود.

رالف گوگنهایم، مدیر بخش انیمیشن، تعریف می کرد: «می دونستیم که اون فقط برای فیلم درخواست نمی کرد، داشت برای بقای گروه مون تلاش می کرد.»

جابز که اشتیاق لستر رو دید، کم کم نرم شد و قبول کرد پول رو فراهم کنه. بعدها جابز خودش گفت: «من به کاری که جان انجام می داد باور داشتم. این هنر بود. اون اهمیت می داد و من هم اهمیت می دادم. من همیشه بهش بله گفتم.» تنها حرف جابز بعد از ارائه لستر این بود: «تنها چیزی که ازت می خوام، جان، اینه که عالی بسازیش.» و لستر هم عالی ساخت!

همون پاییز، بعد از تموم شدن «رویای رد»، بیشتر اعضای شرکت دور هم جمع شدن تا یه نرم افزار جدید طراحی کنن که کاملاً برای کار یه انیماتور ساخته شده باشه. نتیجه این گردهمایی، نرم افزار Menv (مخفف Modeling Environment) بود؛ اولین برنامه ای که به طور خاص برای راحت تر کردن روند کار انیماتور طراحی شده بود و مراحل مختلف انیمیشن (مدل سازی، انیمیشن و نورپردازی) رو از هم جدا می کرد. بعدها اسم این نرم افزار شد Puppets.

برای نشون دادن کارایی این برنامه جدید، ساخت یه فیلم کوتاه تأیید شد. ویلیام ریوز که تازه دخترش، جولیا، به دنیا اومده بود، ایده ساخت یه نوزاد انسان رو پیشنهاد داد. لستر هم الهامش رو برای این کار جدید، از تماشای خواهرزاده اش گرفت که هر اسباب بازی ای رو که دم دستش می اومد، می ذاشت تو دهنش. لستر می گفت: «از دید اسباب بازی ها، این بچه باید یه هیولای وحشتناک به نظر می رسید!»

داستان «تین تویی» درباره عشق لستر به اسباب بازی های کلاسیک بود و از یه بازدیدش از موزه اسباب بازی حلبی تو یوکوهامای ژاپن در سال ۱۹۸۷ الهام گرفته بود. داستان از دید تینی، اسباب بازی آهنگ ساز، روایت می شد که با یه نوزاد روبرو می شه. نوزادی که هم جذابه و هم حسابی تینی رو می ترسونه. تینی زیر مبل فرار می کنه و اونجا با یه عالمه اسباب بازی دیگه آشنا می شه که اونا هم مثل خودش ترسیدن. اما وقتی نوزاد سرش به جایی می خوره و گریه می کنه، تینی برمی گرده تا آرومش کنه.

مثل «لوکسو جی آر»، ایده «تین تویی» هم از مشاهدات لستر از بچه یکی از دوستاش نشأت گرفت. اما این بار، لستر یه کار جاه طلبانه تر رو انتخاب کرد: تلاش برای شبیه سازی یه نوزاد انسان با جزئیات کامل، هم تو ظاهر، هم تو حرکت دستاش و هم تو حال و هواهای دمدمی مزاجش.

غول کشی تکنولوژی: چالش های ساخت تین تویی و نوآوری های خفن!

فیلم کوتاه «تین تویی» به طور رسمی یه آزمون برای نرم افزار PhotoRealistic RenderMan پیکسار بود. جالبه بدونید که این تنها فیلم کوتاه پیکسار بود که با کامپیوتر RM-1 رندر شد؛ یه کامپیوتر مخصوص RenderMan که هرگز به صورت عمومی فروخته نشد. «تین تویی» هم مثل «لوکسو جی آر» و «رویای رد»، فرصتی بود برای لستر تا کارهای قبلیش رو بهتر کنه و انیمیشن و داستان گویی خودش رو به یه سطح جدید ببره.

اما سخت ترین قسمت کار، مدل سازی و متحرک سازی اون نوزاد بود. فلیپ فیلیپس، یکی از اعضای جدید تیم اون زمان، یادش میاد که می گفت: «این کار تبدیل به یه بار باورنکردنی شد.» تو تلاش های اولیه برای مدل سازی سر نوزاد، صورت بچه شبیه به صورت یه مرد میانسال درمی اومد! تصورش رو بکنید، یه بچه با صورت یه پیرمرد! واقعاً ترسناک می شد.

نسخه نهایی نوزاد (که تو تیم بهش می گفتن «بیلی») صورت خیلی بهتری داشت، با ۴۰ عضله مجزای صورت، ولی پوستش هنوز مثل پلاستیک به نظر می رسید. علاوه بر این، وقتی حرکت می کرد، بدنش اون نرمی طبیعی چربی بدن نوزاد رو نداشت و پوشکش مثل سیمان سفت و محکم بود. اینا همه سازش هایی بود که به خاطر کمبود وقت و تکنولوژی ای که هنوز در حال توسعه بود، مجبور شدن انجام بدن. همین مسئله بعدها مفهوم «دره وهم آلود» (Uncanny Valley) رو برای خیلی ها جدی تر کرد. وقتی چیزی خیلی شبیه انسان باشه اما یه مقدار جزئیاتش درست نباشه، به جای حس نزدیکی، حس ترس و انزجار به آدم دست می ده. وای، فکرشو بکنید!

یه نکته جالب هم اینه که عکسی که روی میز تو انیمیشن دیده می شه، در واقع عکس جان لستر، کارگردان این کاره. این جور جزئیات ریز، کار رو انسانی تر و دوست داشتنی تر می کنه. تیم سازنده حسابی عرق ریختن و تلاش کردن تا این اثر رو خلق کنن، و این تلاش ها واقعاً جای تحسین داره. اونا شب ها زیر میزشون می خوابیدن تا کار رو تموم کنن، دیگه ببینید چقدر مشتاق و فداکار بودن!

اولین نمایش و واکنش ها: از هیجان مهندس ها تا ترس منتقدها از بیلی!

جان لستر و کارگردان های فنی اش گاهی اوقات شب ها زیر میزهاشون می خوابیدن تا «تین تویی» رو قبل از کنفرانس SIGGRAPH در آگوست ۱۹۸۸ تو آتلانتا تموم کنن. اما خب، نشد. چیزی که حضار SIGGRAPH دیدن، حدود سه پنجم از فیلم بود که با یه لحظه پر از تعلیق تموم می شد: تینی که وارد جعبه اش می دوید و با وحشت از سلفون جعبه به بیلی نگاه می کرد که داشت به سمتش می اومد.

رالف گوگنهایم، تهیه کننده فیلم، یادش می آد: «حتی با اینکه فیلم کامل نبود، مردم از دیدنش به وجد اومده بودن.» حضار، که بیشترشون دانشمند و مهندس بودن، با تشویق ایستاده به فیلم واکنش نشون دادن. این تعریف و تمجیدها تو سال های بعد هم ادامه پیدا کرد و منتقدین و مردم، نوآوری و تکنولوژی به کار رفته در فیلم رو تحسین کردن.

لوک بونانو، منتقد معروف، «تین تویی» رو «یکی از بهترین فیلم های کوتاه پیکسار» نامید. بقیه منتقدا هم نوشتن که این فیلم «یه نگاه جذاب به یه فرم هنری نوظهور» بوده و خیلی ها از توانایی فیلم تو نشون دادن «تمام طیف احساساتی که یه اسباب بازی وقتی توسط یه بچه بازی می شه، حس می کنه» فقط تو چند دقیقه، حسابی تعریف کردن.

اما خب، هر کار جدیدی یه سری انتقاد هم داره. شخصیت بیلی، نوزاد داستان، حسابی جنجالی شد. بعضی ها اون رو «ترسناک ترین و آزاردهنده ترین قطعه انیمیشن تو تاریخ این هنر» لقب دادن! داریا فلورئانو هم گفت که مفهوم «دره وهم آلود» (Uncanny Valley) به خاطر واکنش های منفی تماشاگرا به بیلی، تو صنعت فیلم سازی جدی گرفته شد. یادمونه که وقتی یه چیزی شبیه انسان می شه ولی یه جوری مصنوعیه، ممکنه به جای اینکه جذاب باشه، حسابی آدم رو بترسونه. معلوم نیست نسخه کامل فیلم کی برای اولین بار به نمایش دراومده.

«تین تویی» تو سال ۱۹۸۹ و در شصت و یکمین مراسم اسکار، موفق شد جایزه «بهترین انیمیشن کوتاه» رو به خونه ببره. این سومین فیلم کوتاه کامپیوتری بود که نامزد اسکار می شد (بعد از «هانگر» و «لوکسو جی آر»)، اما اولین فیلم کوتاه کامپیوتری بود که این جایزه رو می برد.

با این جایزه، «تین تویی» تونست انیمیشن کامپیوتری رو به عنوان یه مدیوم هنری معتبر، فراتر از کنفرانس SIGGRAPH و جشنواره های فیلم انیمیشن، معرفی کنه.

ویلیام لیتل جان، یکی از اعضای هیئت مدیره آکادمی و خودش یه انیماتور باتجربه، «تین تویی» رو دریچه ای به پتانسیل های این مدیوم جدید دید. اون به نیویورک تایمز گفت: «یه واقع گرایی توش هست که واقعاً شگفت انگیزه. شبیه عکاسیه، اما با صحنه آرایی هنری.» رابرت وینکوئیست، رئیس برنامه انیمیشن شخصیت ها تو CalArts، حتی فراتر رفت و پیش بینی کرد که انیمیشن کامپیوتری «تو یه مدت کوتاه همه جا رو تسخیر می کنه.» اون علناً به انیماتورها توصیه کرد: «مداد و قلم موتون رو بذارید کنار و این کار رو به یه روش دیگه انجام بدید.» این جمله واقعاً نشون می ده که چقدر این انیمیشن تأثیرگذار بوده.

سال ۲۰۰۳، «تین تویی» به خاطر اهمیت فرهنگی، تاریخی یا زیبایی شناسیش، برای نگهداری تو «فهرست ملی فیلم ایالات متحده» توسط کتابخانه کنگره انتخاب شد. این انیمیشن کوتاه تو مجموعه های مختلفی مثل Tiny Toy Stories (۱۹۹۶)، نسخه های VHS و DVD «داستان اسباب بازی» (۲۰۰۰) و Pixar Short Films Collection, Volume 1 (۲۰۰۷) هم منتشر شده و الان هم می تونید تو دیزنی پلاس تماشاش کنید.

میراثی که ماندگار شد: تین تویی چطور راه رو برای داستان اسباب بازی باز کرد؟

خب، دیگه رسیدیم به بخش های خیلی جذاب داستان. موفقیت «تین تویی» چشم مایکل آیزنر، مدیر عامل دیزنی، و جفری کاتزنبرگ، رئیس استودیوهای والت دیزنی رو گرفت. اونا به پیکسار مراجعه کردن تا یه فیلم بلند انیمیشن کامپیوتری تولید کنن. اوایل دهه ۹۰، پیکسار شروع کرد به برنامه ریزی با دیزنی برای ساخت اولین فیلم بلند کامپیوتری تاریخ سینما.

پروژه پیش رفت، اما پیکسار می خواست ببینه می تونه از فیلم های کوتاه چند دقیقه ای به یه فیلم بلند یک ساعت و نیمه برسه یا نه. برای همین، تصمیم گرفتن یه برنامه نیم ساعته ویژه بسازن تا ببینن از پس تولید یه فیلم بلند واقعی برمی آن یا نه. با انگیزه ای که از جایزه اسکار «تین تویی» گرفته بودن، یه دنباله برای این فیلم به اسم «کریسمس اسباب بازی حلبی» (A Tin Toy Christmas) رو برنامه ریزی کردن که قرار بود یه برنامه تلویزیونی نیم ساعته باشه تا استودیوهای فیلم سازی رو قانع کنه که پیکسار توانایی ساخت یه فیلم بلند رو داره.

کریسمس اسباب بازی حلبی: پروژه ای که هیچ وقت ساخته نشد

این ایده تو مذاکرات اولیه با دیزنی برای «داستان اسباب بازی» مطرح شد. ایده اصلی این بود که تینی بخشی از یه مجموعه اسباب بازی های آهنگ ساز باشه که موفق نیستن و برای سال ها فروش نرفتن. تینی که از بقیه قطعاتش جدا شده، اشتباهی سر از یه اسباب بازی فروشی تو عصر ما درمی آره و اونجا با شخصیت های مختلفی آشنا می شه، از جمله یه خرس صورتی پشمالو به اسم لاتسو (Lotso).

اما این پروژه «کریسمس اسباب بازی حلبی» به دلیل مشکلات مالی متوقف شد. شبکه تلویزیونی که قرار بود این فیلم رو تولید کنه، نمی تونست هزینه های لازم رو پرداخت کنه (طبق گفته پیت داکتر، کارگردان، این ویژه برنامه به مبلغی ۱۸ برابر بیشتر از بودجه مجاز نیاز داشت!). دیزنی هم علاقه ای به این مفهوم نشون نداد و اصرار کرد که پیکسار بلافاصله یه فیلم بلند تولید کنه. و این شد که «داستان اسباب بازی» متولد شد و به یه موفقیت تجاری و هنری عظیم تبدیل شد.

شخصیت لاتسو اما، برای «داستان اسباب بازی ۳» اقتباس شد و به شخصیت منفی اصلی فیلم تبدیل شد. اسباب بازی های دیگه هم تو «داستان اسباب بازی ۳» ظاهر شدن، جایی که اونا تو اتاق کرم ابریشم دیده می شن و از بچه های نوپا قایم شدن.

جالبه که خود تینی هم یه حضور افتخاری (Cameo) تو «داستان اسباب بازی ۴» داره. وقتی وودی و بو پیپ برای دیدن دوک کابوم وارد یه دستگاه پین بال می شن، تینی رو می تونیم ببینیم. این نشون می ده که پیکسار چقدر به ریشه هاش پایبنده و چقدر این شخصیت کوچیک براشون مهمه.

لیست افتخارات: تین تویی چقدر جایزه درو کرد؟

«اسباب بازی حلبی» فقط یه فیلم کوتاه معمولی نبود؛ این فیلم یه کارنامه درخشان از خودش به جا گذاشت که نشون می ده چقدر تو زمان خودش پیشرو و تأثیرگذار بوده.

  • سال ۱۹۸۹ – جایزه اسکار: بهترین انیمیشن کوتاه (اولین اسکار پیکسار!)
  • سال ۱۹۸۹ – جشنواره بین المللی فیلم سیاتل: بهترین فیلم کوتاه
  • سال ۱۹۸۹ – جشن جهانی انیمیشن: بهترین انیمیشن کامپیوتری
  • سال ۲۰۰۳ – ثبت در فهرست ملی فیلم آمریکا: انتخاب برای حفظ در کتابخانه کنگره به دلیل اهمیت فرهنگی، تاریخی یا زیبایی شناسی.

این همه جایزه و افتخار برای یه فیلم پنج دقیقه ای، واقعاً کم نیست. این نشون می ده که کار خوب، حتی اگه کوچیک باشه، راه خودشو پیدا می کنه و تأثیر خودش رو می ذاره.

چیزهای جالبی که شاید درباره تین تویی نمی دونستید (Trivia)

خب، حالا که حسابی با «تین تویی» آشنا شدیم، بذارید چند تا نکته باحال و شاید کمتر شنیده شده رو هم بهتون بگم که جذابیت این انیمیشن رو بیشتر می کنه:

  • عکس جان لستر روی میز: همونطور که قبلاً اشاره کردیم، عکسی که روی میز تو خونه بیلی دیده می شه، در واقع عکس جان لستر، کارگردان انیمیشنه. این یه جور امضای کوچیک از خالق اثر برای طرفدارای ریزبین بوده.
  • رندر با RM-1: «تین تویی» تنها فیلم کوتاه پیکسار بود که با کامپیوتر RM-1 رندر شد. این کامپیوتر اختصاصی برای نرم افزار RenderMan طراحی شده بود و هیچ وقت به صورت عمومی به فروش نرسید. این یعنی یه تکنولوژی خیلی خاص و کمیاب برای ساخت این انیمیشن به کار رفته.
  • الهام از موزه اسباب بازی ژاپن: داستان «تین تویی» و علاقه لستر به اسباب بازی های کلاسیک، از بازدیدی که تو سال ۱۹۸۷ از «موزه اسباب بازی حلبی» تو یوکوهامای ژاپن داشت، الهام گرفته شده. گاهی وقتا یه سفر ساده، می تونه الهام بخش یه شاهکار بشه.
  • بیلی و دره وهم آلود: همونطور که گفتیم، بیلی، نوزاد این انیمیشن، یکی از اولین نمونه های موفق (و در عین حال کمی ترسناک!) از تلاش برای خلق شخصیت های انسانی واقع گرایانه با کامپیوتر بود. واکنش های مخاطبان به ظاهر «غیرعادی» بیلی، باعث شد که مفهوم «دره وهم آلود» (Uncanny Valley) تو صنعت انیمیشن و رباتیک جدی تر گرفته بشه. یعنی اگه یه چیز مصنوعی زیادی شبیه انسان بشه، اما کاملاً بی نقص نباشه، ممکنه به جای احساس نزدیکی، حس ناخوشایندی به ما بده.
  • موسیقی متن جذاب: موسیقی متن «تین تویی» هم نقش مهمی تو انتقال احساسات تینی داره. سازهای تینی که هر کدوم صدایی خاص دارن، حال و هوای انیمیشن رو حسابی قشنگ می کنن و به شخصیت پردازی تینی کمک زیادی می کنن.

جمع بندی: یه نقطه عطف کوچیک، یه دنیای بزرگ انیمیشن

تا اینجا با هم دیدیم که انیمیشن کوتاه «اسباب بازی حلبی» (Tin Toy) چقدر فراتر از یه فیلم کوتاه معمولیه. این پنج دقیقه جادویی، نه تنها تونست اولین جایزه اسکار رو برای پیکسار به ارمغان بیاره، بلکه به عنوان یه سنگ بنای اساسی برای شکل گیری یکی از محبوب ترین فرنچایزهای انیمیشن تاریخ، یعنی «داستان اسباب بازی»، عمل کرد.

«تین تویی» یه جورایی نشون داد که با خلاقیت، اراده و پشتکار، حتی تو سخت ترین شرایط مالی و فنی، می شه مرزها رو جابه جا کرد و دنیای هنر رو به یه مسیر جدید برد. این انیمیشن یه کلاس درس عملی بود برای پیکسار که چطور می تونه داستان گویی عاطفی رو با تکنولوژی پیشرفته کامپیوتر ترکیب کنه و نتایجی خلق کنه که هیچ کس تا اون زمان تصورش رو هم نمی کرد.

از چالش های ساخت یه نوزاد واقعی نما با کامپیوتر و روبرو شدن با «دره وهم آلود»، تا نقش حیاتی استیو جابز در نجات این بخش انیمیشن و البته نبوغ جان لستر، همه و همه دست به دست هم دادن تا «تین تویی» تبدیل به اسطوره ای بشه که امروز می شناسیم.

پیشنهاد می کنیم اگه تا حالا «اسباب بازی حلبی» رو ندیدید، حتماً یه بار تماشاش کنید. یا اگه قبلاً دیدید، دوباره یه نگاهی بهش بندازید. اون وقت می فهمید که این فیلم کوتاه چطور تونسته یه تأثیر ماندگار تو تاریخ انیمیشن و قلب میلیون ها نفر تو سراسر دنیا بذاره. تماشای این انیمیشن، بهتون یه دید عمیق تر می ده از اینکه چطور یه ایده کوچیک، می تونه به یه جهش بزرگ تو دنیای انیمیشن تبدیل بشه.

دکمه بازگشت به بالا