معرفی فیلم مرگ بر اسموچی (Death to Smoochy) – نقد و بررسی
معرفی فیلم مرگ بر اسموچی (Death to Smoochy)
فیلم مرگ بر اسموچی (Death to Smoochy) یک کمدی سیاه و حسابی متفاوت است که شاید خیلی ها اسمش را نشنیده باشند، اما ارزش دیدن و فکر کردن دارد. این فیلم به کارگردانی دنی دویتو و بازی های بی نظیر رابین ویلیامز و ادوارد نورتون، دنیای پر زرق و برق اما فاسد برنامه های کودک را نشانه می گیرد و با طنزی تند و گزنده، پرده از پشت پرده های این صنعت برمی دارد.

تاحالا شده فکر کنید پشت لبخند عروسک های مهربون تلویزیونی، چه دنیایی می گذره؟ «مرگ بر اسموچی» دقیقاً همین سوال رو می پرسه و جواب های تلخ و در عین حال خنده داری میده. این فیلم سال ۲۰۰۲ اکران شد و اوایل خیلی مورد توجه قرار نگرفت و حتی میشه گفت شکست خورد، اما با گذر زمان تبدیل به یک فیلم کالت شد. یعنی چی؟ یعنی یه سری طرفدار سفت و سخت پیدا کرد که عاشق کمدی سیاه، طنز انتقادی و بازی های فوق العاده ش شدن.
رابین ویلیامز، اسطوره کمدی که همیشه با لبخند و انرژی مثبتش تو ذهن ماست، اینجا یه روی دیگه از استعدادش رو نشون میده. یک مجری برنامه کودک که به جرم فساد و اعتیاد از عرش به فرش میاد و بعدش دیوانه وار دنبال انتقامه. در مقابلش، ادوارد نورتون، با اون چهره معصوم و مهربونش، نقش یک کرگدن صورتی آرمان گرا به اسم «اسموچی» رو بازی می کنه که قراره جای اون مجری فاسد رو بگیره. این تقابل خودش به اندازه کافی جذاب و دیدنیه، حالا فکر کنید این دوتا ستاره، توی یه کمدی سیاه و خفن با هم روبرو بشن!
دنی دویتو، کارگردان کاربلد و با سابقه، با لحن خاص خودش این داستان رو روایت می کنه. فیلمی که مرزهای کمدی رو جابجا می کنه و نشون میده چقدر میشه با طنز، به عمق فساد و ریاکاری جامعه نفوذ کرد. این مقاله قراره پرده از راز و رمزهای این فیلم برداشته و بهتون بگه چرا «مرگ بر اسموچی» نه تنها یک کمدی معمول نیست، بلکه یک تجربه سینمایی متفاوت و به یادماندنیه.
شناسنامه فیلم: اطلاعات کلیدی مرگ بر اسموچی
برای شروع، بیایید یه نگاهی بندازیم به مشخصات فنی فیلم مرگ بر اسموچی. این بخش مثل یه کارت شناسایی می مونه که اطلاعات اصلی رو تو خودش جا داده:
عنوان اصلی | Death to Smoochy |
---|---|
عنوان فارسی | مرگ بر اسموچی |
کارگردان | دنی دویتو (Danny DeVito) |
نویسنده | آدام رسنیک (Adam Resnick) |
بازیگران اصلی | رابین ویلیامز، ادوارد نورتون، کاترین کینر، دنی دویتو، جان استوارت |
ژانر | کمدی سیاه، طنز، جنایی |
تاریخ اکران | ۲۹ مارس ۲۰۰۲ |
مدت زمان | ۱۰۹ دقیقه |
کشور تولیدکننده | آمریکا، بریتانیا، آلمان |
بودجه تخمینی | ۵۰ میلیون دلار |
فروش گیشه | ۸.۳ میلیون دلار (نشان دهنده شکست تجاری اولیه) |
همونطور که می بینید، با یک بودجه نسبتاً بالا روبرو هستیم که در گیشه اصلاً موفق نبوده. اما خب، همونطور که گفتم، شکست گیشه همیشه به معنی بی ارزش بودن یک فیلم نیست. «مرگ بر اسموچی» نمونه بارز این قضیه ست.
داستان فیلم: رقابتی کثیف در دنیای پاک کودکان
حالا بریم سراغ بخش هیجان انگیز قضیه، یعنی داستان فیلم مرگ بر اسموچی. این فیلم قصه ی تقابل خیر و شر رو تو یه لباس کمدی سیاه روایت می کنه، جایی که خط بین خوب و بد حسابی باریک میشه و هر لحظه ممکنه آدمای به ظاهر خوب، از اون روی سکه شون رو نشون بدن.
سقوط رندولف رنگین کمان: مجری محبوب، زندگی پنهان
داستان از جایی شروع میشه که رندولف رنگین کمان (با بازی شاهکار رابین ویلیامز)، ستاره بی چون و چرای برنامه های کودک، مجری محبوب و دوست داشتنی بچه هاست. همه فکر می کنن اون یه آدم فوق العاده پاک و مهربونه، اما خب، حقیقت همیشه اون چیزی نیست که جلوی دوربین می بینیم. رندولف پشت اون لبخند شیرین و لباس های رنگارنگش، یه زندگی پر از فساد، اعتیاد و زد و بندهای مالی داره. بله، رشوه خواری! همین فساد هم کار دستش میده و باعث میشه FBI دستگیرش کنه و کل زندگی اش زیر و رو بشه. برنامه اش کنسل میشه، از آپارتمان لوکسش بیرونش می کنن و کلاً میشه یه آدم بی خانمان. خب، دیگه چی میشه؟ کینه و حس انتقام، تمام وجود رندولف رو پر می کنه. اون فقط یه هدف داره: نابودی کسی که قراره جاش رو بگیره.
ظهور اسموچی کرگدن: معصومیت در برابر فساد
حالا نوبت معرفی شخصیت مقابل میرسه: شلدون موپس (با بازی درجه یک ادوارد نورتون). شلدون یه پسره ساده، معصوم و آرمان گراست که شخصیت عروسکی اش، یه کرگدن صورتی دوست داشتنی به اسم «اسموچی»ئه. اسموچی نماد پاکی، صداقت و آموزش ارزش های درست به بچه هاست. شبکه تلویزیونی که رندولف رو اخراج کرده، شلدون و اسموچی رو میاره که جاش رو پر کنن. موفقیت اسموچی باورنکردنیه و خیلی زود دل بچه ها و خانواده ها رو میبره. اما شلدون با اون معصومیتش، خیلی زود می فهمه که دنیای سرگرمی کودک، اونقدر هم که فکر می کرده پاک و زلال نیست.
نقشه های شیطانی و دنیای زیرین سرگرمی
رندولف که از موفقیت اسموچی به جنون رسیده، تمام تلاشش رو می کنه تا شلدون رو از میدون به در کنه. از نقشه های بچگانه و مسخره شروع می کنه، اما کم کم وارد کارهای خطرناک تر میشه. در همین حین، شلدون معصوم و ساده، ناخواسته وارد لایه های فاسد و کثیف صنعت سرگرمی میشه. جایی که مدیران شبکه ها به جای محتوای خوب، دنبال سود بیشترن، دلال ها و ایجنت های فاسد مثل موریان به جون همه افتادن و حتی گروه های مافیایی هم تو این صنعت دست دارن! شلدون در کشاکش این فساد، کم کم از اون معصومیت اولیه اش فاصله می گیره و مجبور میشه برای بقا، خودش رو با این دنیای زیرین هماهنگ کنه. این تقابل معصومیت شلدون با دنیای کثیف اطرافش، یکی از نقاط قوت داستانه.
«پشت هر لبخند تلویزیونی، دنیایی از رقابت های کثیف، فساد و جنون پنهان شده که گاهی از خود لبخند هم واقعی تر به نظر می رسد.»
اوج گیری جنون و نتیجه نهایی
داستان کم کم به اوج خودش میرسه. رندولف دست از سر شلدون برنمیداره و نقشه های عجیب و غریب تری می کشه. حتی ماجرا به جایی می رسه که برای ترور شلدون برنامه ریزی میشه و اتفاقات غیرمنتظره ای هم پیش میاد. شلدون مجبور میشه از خودش دفاع کنه و در این مسیر، خیلی از چیزهایی که بهش اعتقاد داشت رو از دست میده. در پایان فیلم، با یک جمع بندی روبه رو میشیم که با طعنه ای تلخ به فساد و سودجویی در دنیای سرگرمی، این کشمکش ها رو به سرانجام میرسونه. پایان بندی «مرگ بر اسموچی» اونقدرها هم که انتظار دارید خوش و خرم نیست، بلکه مثل یه آینه، واقعیت های تلخی رو بهمون نشون میده که کمتر کسی جرأت گفتنش رو داره.
بازیگران و نقش آفرینی ها: تقابل ستارگان در یک کمدی بی پروا
یکی از دلایلی که فیلم مرگ بر اسموچی اینقدر جذابه، تیم بازیگری فوق العاده شه. وقتی اسم رابین ویلیامز و ادوارد نورتون رو کنار هم می شنویم، انتظار یه چیز خاص رو داریم و این فیلم هم ناامیدمون نمی کنه.
رابین ویلیامز در نقش رندولف رنگین کمان: جنون دوست داشتنی
رابین ویلیامز! اسمش که میاد، لبخند روی لب خیلی ها میاد. اون همیشه استاد کمدی بود، اما توی این فیلم، یه کار متفاوتی رو انجام میده. رندولف رنگین کمانِ ویلیامز، همزمان خنده دار، غم انگیز، شرور و تا حدی قابل ترحمه. اون جنونی که بعد از سقوط به سراغش میاد، رو رابین ویلیامز طوری بازی می کنه که مخاطب همزمان هم ازش بدش میاد و هم دلش براش میسوزه. ویلیامز اینجا با انرژی بی نظیرش، شخصیت رندولف رو از یک تیپ ساده مجری فاسد کودک، به یک کاراکتر پیچیده و چندوجهی تبدیل می کنه. حرکات اغراق آمیز، دیالوگ های تند و تیز و اون نگاه های کینه توزانه اش، همه و همه نشون دهنده عمق استعداد ویلیامز در ایفای نقش های منفی-کمدی بود.
ادوارد نورتون در نقش شلدون موپس/اسموچی: معصومیت در حال زوال
در مقابل رابین ویلیامز طوفانی، ادوارد نورتون رو داریم که نقش شلدون موپس و شخصیت عروسکیش، اسموچی کرگدن رو بازی می کنه. نورتون استاد به تصویر کشیدن تحولات درونیه و اینجا هم عالی عمل می کنه. اولش شلدون رو به عنوان یه آدم فوق العاده معصوم و آرمان گرا می بینیم که واقعاً به کارش و تأثیر مثبتش روی بچه ها اعتقاد داره. اما با ورود به دنیای کثیف سرگرمی، کم کم این معصومیت رنگ می بازه. نورتون این تغییر رو خیلی ظریف و باورپذیر نشون میده. اینکه چطور یک آدم خوب، ممکنه تحت فشار و برای بقا، از اصولش فاصله بگیره. بازی نورتون تو نقش اسموچی هم واقعاً دیدنیه، مخصوصاً وقتی سعی می کنه با اون لباس کرگدن، خودش رو معصوم نشون بده، در حالی که در درون داره با واقعیت های تلخ دست و پنجه نرم می کنه.
کاترین کینر، دنی دویتو و جان استوارت: چاشنی های کمدی سیاه
علاوه بر دو ستاره اصلی، بازیگران مکمل هم حسابی نقش آفرینی های درخشانی دارن. کاترین کینر در نقش نورا ولز، تهیه کننده ای که از دنیای سرگرمی خسته ست و بعداً با شلدون رابطه عاطفی پیدا می کنه، بازی خوبی ارائه میده. دنی دویتو خودش هم در نقش برک بنت، ایجنت فاسد و فرصت طلب شلدون، حضوری پررنگ و طنزآمیز داره که به خوبی عمق فساد این صنعت رو نشون میده. جان استوارت (مجری معروف تلویزیونی) هم در نقش یکی از مدیران شبکه، عالی ظاهر شده و اون حس ریاکاری و سودجویی رو به خوبی منتقل می کنه. در کل، این تیم بازیگری مثل یک سمفونی هماهنگ عمل می کنن و هر کدوم، نت خودشون رو برای خلق یک کمدی سیاه بی نظیر می نوازن.
کارگردانی دنی دویتو: کمدی سیاهی که مرزها را جابجا می کند
خب، تا اینجا درباره بازیگرها و داستان صحبت کردیم، اما نباید از نقش مهم کارگردان، یعنی دنی دویتو غافل بشیم. دویتو یه اسم آشنا تو هالیووده، هم به عنوان بازیگر و هم کارگردان. اون توی مرگ بر اسموچی نشون میده که چقدر خوب بلده کمدی سیاه بسازه و چطور میشه با طنز، به نقد های عمیق اجتماعی پرداخت.
سبک دویتو تو این فیلم خیلی جسورانه و بی پرواست. اون از هیچ تابویی نمی ترسه و مستقیم میره سراغ مسائلی مثل فساد، اعتیاد، مافیا و ریاکاری، اونم توی بستر برنامه های کودک! برنامه هایی که قرار بود پاک و آموزنده باشن. دویتو با این کار، یه جور تضاد شوکه کننده خلق می کنه که هم خنده داره و هم تلخ. تصور کنید یک کرگدن صورتی مهربان، درگیر مافیای مواد مخدر و رشوه خواری بشه! این همون جنونیه که دویتو دنبالشه.
نحوه فضاسازی و انتخاب دکور و لباس تو فیلم هم بی نظیره. از یک طرف، دکورهای رنگارنگ و شاد برنامه های کودک رو داریم و از طرف دیگه، پشت صحنه های تاریک و کثیف. این تضاد بصری، فضای کمدی و در عین حال آشفته فیلم رو تقویت می کنه. دویتو با جزئیات دقیق، اون حس بی اخلاقی و فساد رو به مخاطب منتقل می کنه، بدون اینکه بخواد مستقیم حرفی بزنه. مثلاً توی صحنه هایی که رندولف بعد از سقوطش در خیابون ها پرسه میزنه، کنتراست شدید بین دنیای قبلی و فعلیش، حس سرخوردگی و جنونش رو به خوبی نشون میده.
جسارت دویتو فقط تو انتخاب موضوع نیست، بلکه تو نحوه پرداختن به اون هم هست. اون بیننده رو مجبور می کنه که به چیزهایی بخنده که شاید در حالت عادی ناراحت کننده باشن. این نوع کمدی برای همه نیست و شاید خیلی ها باهاش راحت نباشن، اما کسایی که از طنز تند و بی پروای اجتماعی لذت می برن، کار دویتو رو حسابی تحسین می کنن. مرگ بر اسموچی یه جورایی امضای دویتو پای یه اثر متفاوته که نشون میده اون چقدر تو ساختن فیلم هایی که مرزهای ژانر کمدی رو جابجا می کنن، ماهره.
تم ها و پیام ها: زشتی پنهان در پشت لبخند عروسک ها
فیلم مرگ بر اسموچی فقط یک کمدی ساده نیست، بلکه پر از پیام ها و تم های عمیق اجتماعیه که با چاشنی طنز بهمون ارائه میشه. این فیلم مثل یه آینه عمل می کنه و زشتی های پنهان جامعه و به خصوص صنعت سرگرمی رو بهمون نشون میده.
فساد و ریاکاری در صنعت سرگرمی، به ویژه حوزه کودکان
شاید مهم ترین تم فیلم همین باشه: فساد بی حد و حصر در دنیای به ظاهر پاک برنامه های کودک. فیلم نشون میده که چطور پشت اون عروسک های دوست داشتنی و مجریان مهربون، دلال بازی، رشوه خواری و زد و بندهای مالی موج میزنه. هدف اصلی اینجا دیگه آموزش و سرگرمی بچه ها نیست، بلکه سودآوری و شهرت به هر قیمتیه. این بخش از فیلم، یه نقد تند و تیز به رسانه هاییه که برای پول، حاضرن هر کاری بکنن، حتی اگه به ضرر مخاطبان معصومشون باشه.
مقایسه معصومیت و آرمان گرایی با واقعیت های تلخ و سودجویی
تقابل شلدون (که نماد معصومیت و آرمان گراییه) با دنیای کثیف اطرافش، یکی دیگه از تم های اصلیه. شلدون با نیت پاک میاد تا برنامه خوب بسازه، اما خیلی زود با واقعیت های تلخ و سودجویی مدیران و دلال ها روبرو میشه. فیلم نشون میده که چقدر سخته تو دنیایی که همه دنبال منافع شخصی ان، به اصول و آرمان ها پایبند موند. آیا معصومیت می تونه در برابر این حجم از فساد دووم بیاره؟
جنون ناشی از شهرت، حسادت و انتقام
رندولف رنگین کمان، نماد کسیه که شهرت و قدرت رو از دست داده و دچار جنون انتقام شده. فیلم به خوبی نشون میده که شهرت و محبوبیت چقدر می تونه شکننده باشه و از دست دادنش چه اثرات مخربی روی روان آدم میذاره. حسادت رندولف به اسموچی، اون رو به سمت کارهای دیوانه وار و خطرناک سوق میده.
قدرت رسانه و تأثیر آن بر افکار عمومی
فیلم به صورت زیرپوستی به قدرت رسانه ها در شکل دهی افکار عمومی هم اشاره می کنه. چطور یک شب میشه یک نفر رو از عرش به فرش کشید و نفر دیگه ای رو محبوب کرد. رسانه ها می توانند با یک خبر دروغ، یک آدم را به نژادپرستی متهم کنند و تمام زندگی اش را نابود کنند، درست مثل اتفاقی که برای شلدون می افتد.
هجو فرهنگ سلبریتی محور و جنبه های تاریک آن
در نهایت، مرگ بر اسموچی یه هجو تمام عیار از فرهنگ سلبریتی محوره. نشون میده که چطور آدم ها تو این صنعت، مثل کالا مصرف میشن و وقتی تاریخ مصرفشون تموم شد، به راحتی دور ریخته میشن. اون تصویر بی عیب و نقص سلبریتی ها، فقط یک ماسکه که پشتش ممکنه پر از تاریکی و مشکلات باشه. این فیلم به ما یادآوری می کنه که همیشه باید پشت ظاهر چیزها رو هم دید.
نقدها و واکنش ها: از شکست گیشه تا تولد یک کالت
همونطور که اول مقاله گفتم، فیلم مرگ بر اسموچی وقتی اکران شد، حال و روز خوشی نداشت. در گیشه حسابی شکست خورد و نقدهای منتقدان هم خیلی متفاوت بود. بعضی ها اصلاً خوششون نیومد و بعضی ها هم حسابی تحسینش کردن. بیایید کمی جزئی تر به این واکنش ها نگاه کنیم.
عدم موفقیت در گیشه و دلایل احتمالی
«مرگ بر اسموچی» با بودجه ۵۰ میلیون دلاری، فقط حدود ۸.۳ میلیون دلار فروخت. یعنی یه شکست تجاری تمام عیار. چرا این اتفاق افتاد؟ خب، دلایل مختلفی میشه براش پیدا کرد. یکی اینکه، طنز سیاه و افراطی فیلم شاید برای مخاطب عام که عادت به کمدی های گل و بلبل تری داره، زیادی تند و گزنده بود. فیلم شوخی های جسورانه ای داشت که خیلی ها شاید نمی تونستن باهاش ارتباط برقرار کنن. شاید هم زمان اکران فیلم مناسب نبود و یا بازاریابیش خوب انجام نشد. به هر حال، نتیجه این شد که فیلم تو همون اوایل، دیده نشد و نتونست جایگاهش رو پیدا کنه.
نقدهای متفاوت منتقدان: گستاخانه یا نبوغ آمیز؟
منتقدان هم دو دسته شدن. یه عده فیلم رو گستاخانه، نامتعارف و حتی بد توصیف کردن. مثلاً راجر ایبرت معروف، به فیلم فقط نصف ستاره از چهار ستاره داد و گفت: «فقط آدم های فوق العاده بااستعداد می تونستن Death to Smoochy رو بسازن. چون آدم های کم توان تر، جرأت ساختن فیلمی به این بدی، اینقدر اشتباه و بدون ارتباط با هر مخاطب احتمالی رو نداشتن.» و حتی اون رو بدترین فیلم سال نامید! این نشون میده که فیلم چقدر تونسته بعضی ها رو اذیت کنه.
اما در مقابل، یه عده دیگه فیلم رو نبوغ آمیز، طعنه آمیز و بسیار خنده دار دونستن. مثلاً منتقد Village Voice نوشت: «Death to Smoochy اغلب بسیار خنده دار است، اما چیزی که شگفت انگیزتر است، یکپارچگی دیدگاه میسانتروپیک (انسان ستیزانه) دویتو است.» یا یه منتقد دیگه از Christian Science Monitor فیلم رو طنز تیزی و جسورانه ترین فیلم فصل نامید. این اختلاف نظر شدید، خودش نشون دهنده خاص بودن و چالش برانگیز بودن فیلمه.
تولد یک کالت: بازنگری در ارزش های فیلم
اما اتفاق جذاب تر اینه که مرگ بر اسموچی با گذر زمان، تبدیل به یک فیلم کالت شد. یعنی چی؟ یعنی در طول سال ها، گروهی از مخاطبان خاص، این فیلم رو کشف کردن و عاشقش شدن. اونا تونستن طنز سیاه و پیام های عمیقش رو درک کنن و بهش ارزش بدن. این مخاطبان معمولاً کسایی هستن که دنبال فیلم های متفاوت و غیرعادی می گردن، فیلم هایی که جریان اصلی سینما رو به چالش می کشن.
اینجا بود که فیلم دوباره ارزش پیدا کرد و کم کم جایگاه خودش رو به عنوان یک کمدی سیاه جسور و پیشرو تثبیت کرد. شاید نامزدی رابین ویلیامز برای جایزه تمشک طلایی (بدترین بازیگر مکمل) هم تو این دیده شدن دوباره بی تأثیر نبود، چون باعث شد توجه ها دوباره به سمت فیلم جلب بشه و عده ای کنجکاو بشن که ببینن این فیلم بد چیه که رابین ویلیامز توش بازی کرده!
گاهی اوقات، شاهکارهای واقعی سینما، نه در گیشه، بلکه در گذر زمان و با چشم های تیزبین مخاطبان خاص کشف می شوند.
محبوبیت کالت مرگ بر اسموچی نشون میده که هنر واقعی همیشه لازم نیست همه رو راضی نگه داره، گاهی کافیه یه عده خاص رو به فکر فرو ببره و تحت تأثیر قرار بده تا بتونه جایگاه خودش رو تو تاریخ سینما پیدا کنه.
چرا مرگ بر اسموچی ارزش دیدن دارد؟ (و چرا ممکن است برای همه نباشد!)
تا اینجا حسابی درباره فیلم مرگ بر اسموچی صحبت کردیم. حالا وقتشه که یک جمع بندی کنیم و ببینیم چرا این فیلم با همه فراز و نشیب هاش، ارزش دیدن داره، البته با یک نکته مهم: این فیلم برای همه نیست!
نقاط قوت فیلم: بازی های قوی، طنز هوشمندانه و بی پروا، نقد اجتماعی عمیق
- بازی های فوق العاده: اصلی ترین دلیل برای دیدن «مرگ بر اسموچی»، بدون شک بازی های رابین ویلیامز و ادوارد نورتونه. این دو نفر استادانه نقش های خودشون رو بازی کردن و شیمی خوبی هم با هم دارن. دیدن رابین ویلیامز در نقش یک آدم دیوانه و کینه توز، تجربه ای متفاوت و به یادماندنیه.
- طنز هوشمندانه و بی پروا: اگه از کمدی های سطحی خسته شدید و دنبال یه طنز با عمق و تیز و برنده می گردید، «مرگ بر اسموچی» حرف نداره. شوخی های فیلم ممکنه تند باشن، اما هوشمندانه ان و به خوبی به هدف می زنن. اینجا خبری از سانسور و ملاحظه نیست.
- نقد اجتماعی عمیق: فیلم به شکل جسورانه ای صنعت سرگرمی، به خصوص بخش کودکان رو نقد می کنه. فساد، ریاکاری، سودجویی و تباهی پشت صحنه رو بهمون نشون میده. این نقد فقط محدود به هالیوود نیست، بلکه در ابعاد وسیع تر، به مسائل اخلاقی و ارزش های جامعه هم می پردازه.
- کارگردانی خلاقانه دنی دویتو: دنی دویتو با سبک خاص خودش، تونسته یه فیلم منسجم و پرمحتوا بسازه. فضاسازی ها، انتخاب لوکیشن ها و حتی رنگ بندی فیلم، همه و همه در خدمت داستان و پیام فیلم هستن.
چرا ممکن است برای همه نباشد؟
حالا بریم سراغ اون روی سکه. چرا گفتم این فیلم برای همه نیست؟ خب، کمدی سیاه ذاتاً ژانریه که همه باهاش ارتباط برقرار نمی کنن. اگه شما عادت به کمدی های خنده دار و بی دغدغه دارید، یا اگه از دیدن صحنه های تلخ و گزنده تو کمدی ها اذیت میشید، ممکنه «مرگ بر اسموچی» اون فیلمی نباشه که دنبالشید.
فیلم شوخی های تند و گاهی جنجالی داره که ممکنه برای بعضی ها آزاردهنده باشه. مثلاً پرداختن به موضوعاتی مثل فساد جنسی در برنامه های کودک یا استفاده از عروسک ها برای کارهای غیرقانونی، برای هر سلیقه ای مناسب نیست. اگه حساسیت زیادی نسبت به این جور موضوعات دارید، شاید بهتر باشه قبل از تماشا، خوب فکر کنید.
ولی اگه شما از اون دسته مخاطبان سینما هستید که دنبال تجربه های جدیدید، از طنز جسورانه لذت می برید، دوست دارید با فیلم هایی روبرو بشید که به چالش می کشنتون و از همه مهم تر، طرفدار بازی های بی نظیر رابین ویلیامز و ادوارد نورتونید، پس حتماً «مرگ بر اسموچی» رو تو لیست تماشاتون قرار بدید. بهتون قول میدم یه تجربه متفاوت و به یادماندنی از یه کمدی کالت رو خواهید داشت که تا مدت ها تو ذهنتون می مونه و حسابی فکرتون رو مشغول می کنه.
نتیجه گیری: میراث کرگدن صورتی
در نهایت، مرگ بر اسموچی (Death to Smoochy) شاید وقتی برای اولین بار اکران شد، اون توجهی که لیاقتش رو داشت، پیدا نکرد و تو گیشه هم شکست خورد. اما همونطور که گفتیم، گذر زمان خیلی چیزها رو روشن می کنه و ارزش واقعی آثار هنری رو نشون میده. حالا، بعد از این همه سال، می تونیم با قاطعیت بگیم که این فیلم، یک کمدی سیاه جسور و پیشروئه که حرف های زیادی برای گفتن داره.
این فیلم فقط یک قصه از رقابت دو مجری کودک نیست؛ بلکه یک نقد بی رحمانه و عمیق به دنیای پشت پرده سرگرمی، به فساد و ریاکاری، به جنون شهرت و به از دست رفتن معصومیت. بازی های خیره کننده رابین ویلیامز و ادوارد نورتون، در کنار کارگردانی هوشمندانه دنی دویتو، این اثر رو تبدیل به یک تجربه سینمایی خاص و چالش برانگیز کرده.
کرگدن صورتی دوست داشتنی، یعنی اسموچی، و رندولف رنگین کمانِ مغرور و دیوانه، با تمام تضادهاشون، در واقع مکمل هم هستن و زوایای مختلفی از تاریکی و روشنایی وجود انسان رو بهمون نشون میدن. «مرگ بر اسموچی» یک فیلمیه که تماشای اون، نه فقط برای سرگرمی، بلکه برای فکر کردن به مسائل عمیق تر، ارزشمنده. این میراث کرگدن صورتیه: یه یادآوری تلخ و در عین حال خنده دار، از اینکه دنیای ما همیشه اونقدر که نشون میده، پاک و رنگارنگ نیست.
پس اگه دنبال یه فیلم متفاوت و عمیق هستید، حتماً یه فرصت به این شاهکار کمدی سیاه بدید. شاید بعد از دیدنش، نگاهتون به برنامه های کودک تلویزیون، کمی تغییر کنه!