10 انیمه و انیمیشن برتر که با یک صحنه نابود شدند
[ad_1]
طبیعتا همهی فیلمها شاهکارهای بینقصی نیستند؛ به هر حال سینما ساختهی تفکر و دست انسان است و احتمال خطا در آن زیاد. در واقع، بیشتر در فیلمهای محبوب ما گاهی خطاهایی وحود دارد که باعث میشود همهچیز با هم خوب جفت و جور نشود. البته این باعث نمیشود این فیلمها را بهکل ضعیف بدانیم، اما از بعضی فیلمها صحنههای خاصی به یاد میماند که بر کل یک فیلم، فرنچایز یا انیمیشن برتر اثر منفی گذاشتهاند.
بسیاری از سکانسهای بد فیلمها به راحتی فراموش میشوند یا شاید اصلاً کسی متوجهشان نشود. اما بعضی از این صحنهها نه تنها در داستان اصلی تأثیری ندارند، بلکه کل فیلم را هم نابود میکنند. فیلمهای انیمیشن هم علیرغم اینکه اغلب سبکتر و خانوادگیترند، از این قاعده مستثنا نیستند. بسیاری از انیمیشنهای خوشساخت، سکانسهای بد و مشکلداری را در خود دارند که به شهرتشان آسیب زده و پیامهایی که فیلم قصد مخابرهشان را داشته، بهکلی تغییر داده است.
10. سکانس پایانی «روح» (Soul) با موضوع فیلم در تضاد است
«روح» انیمیشن جنجالی پیکسار، به کارگردانی پیتر داکتر، با اکرانش در سال 2020 با نظرات ضد و نقیضی مواجه شد. علیرغم تم اصلی و تصاویر خیرهکنندهی این انیمیشن، داستان و موضوع آن به خاطر پرداخت سطحی مسائل بزرگسالانه مورد انتقاد قرار گرفت. داستان دربارهی یک موزیسین سبک جز است که درس موسیقی میدهد اما آرزوهای بزرگی برای خود در سر دارد که در زندگی واقعی به آنها نرسیده است. او در آستانهی فرصتی طلایی از دنیا میرود و وارد دنیای ماوراء میشود.
در یکی از سکانسهای پایانی «روح»، شخصیت اصلی، جو، بالاخره میفهمد چه چیز به زندگیاش معنا بخشیده است. وقتی به او حق انتخاب داده میشود که روی زمین بماند یا به ماوراء برود، جو به جای خودش، 22 را به زمین میفرستد. اما درست وقتی که مرگش را میپذیرد، بلافاصله یک فرصت دوباره به او داده میشود و به زندگی برمیگردد. این لحظهای ناامیدکننده و اعصابخردکن است که کاملاً موضوع کل فیلم را زیر سؤال میبرد.
9. «ظهور نگهبانان» (Rise Of The Guardians) میتوانست خودش را جدیتر بگیرد
با اینکه «ظهور نگهبانان» محصول دریم ورکس، به کارگردانی پیتر رمزی که سال 2012 اکران شد، به طور کلی جذاب و خوشساخت است. اما لحظاتی در آن وجود دارد که فیلم نمیتواند تصمیم بگیرد مخاطبانش چه گروهیاند. از سویی، سکانسهای زیادی با رنگهای تاریک و موضوعات بزرگسالانه در آن وجود دارد، در عین حال، یک سری سکانسها را بهسختی میتوان جدی گرفت. ماجرا از این قرار است که وقتی نیرویی اهریمنی به نام پیتچ حملهای به زمین را تدارک میبیند، محافظان فناناپذیر، گروهی تشکیل میدهند تا از کودکان بیگناه سراسر دنیا حفاظت کنند. سانتا کروز، خرگوش، جک فراست و… عضو این گروه هستند.
حرف اصلی «ظهور نگهبانان» مانند بسیاری از فیلمهای کریسمسی دیگر، این است که قدرت جادو از معصومیت و ایمان سرچشمه میگیرد. هرچند فیلم این را طوری در سکانسی بین جیمی و جک فراست نشان میدهد که هیچ ارتباطی به داستان فیلم ندارد. جیمی بعد از اینکه جک فراست در اتاقش برف درست میکند، بهنحوی میتواند او را ببیند، و این باعث میشود که ایمانش را به کودکان دیگر نیز تزریق کند و دنیا را نجات دهد.
8. «فیلم لگو 2: بخش دوم» (The Lego Movie 2: The Second Part) سعی کرد از فیلم اولش تقلید کند، و شکست خورد
با اینکه «فیلم لگو» (The Lego Movie) به خاطر داستان خلاقانه و طنز هوشمندانهاش تحسین شده بود، دنبالهاش، «فیلم لگو 2: بخش دوم» (محصول مشترک کمپانی وارنر و لگو، به کارگردانی مایک میچل که سال 2019 اکران شد) به همان اندازه موفق نبود. بخشی از جذابیت و انرژی فیلم اول را حفظ کرد، اما در مقایسه با فیلم اول، نتوانست خود را به شکل معناداری عرضه کند.
تم فیلم اول، که با یک سکانس عاطفی غافلگیرکنندهی لایو اکشن نشان داده شد، توانست مفهوم اصلی فیلم را به شکلی معنادار و خاطرهانگیز به مخاطبان منتقل کند. ولی سکانس لایو اکشن فیلم دوم، به آن اندازه با داستان مرتبط نبود و صرفاً سعی داشت تأثیرگذاری فیلم اول را بازسازی کند.
7. «فرزندان گرگ» (Wolf Children) جنبهی عجیبی از رابطهی هانا را نشان میدهد
«فرزندان گرگ»، اولین انیمهی استودیو چیزو، محصول 2012، به کارگردانی مامورو هوسودا، داستانی زیبا و عاطفی دربارهی عشق یک مادر به دو فرزند نیمهگرگش است. هرچند فیلم یک سکانس عجیب و غریب دارد که ماهیت رابطهی هانا و مرد محبوبش را بهکلی تغییر میدهد.
پس از اینکه آن مرد به هانا اعتراف میکند میتواند به گرگ تبدیل شود، هانا به او اطمینان میدهد که این موضوع تأثیری روی احساساتش نخواهد داشت. بلافاصله بعد از این جمله، هانا و مرد در کنار هم دیده میشوند، اما مرد به دلیلی در کالبد گرگیاش باقی میماند. این صحنه، سکانسی تکاندهنده و ناخوشایند است که فیلم هرگز نه آن را توجیه میکند و نه دربارهاش توضیحی میدهد، و دیگر هم به آن اشاره نمیکند.
6. «ترولها» (Trolls) یک صحنهی غمانگیز غافلگیرکننده دارد
«ترولها»، فیلم کمدی و موزیکال بسیار محبوب کمپانی دریم ورکس، به کارگردانی مایک میچل، که سال 2016 اکران شد، به خاطر تصاویر و موسیقیاش تحسین شده بود، اما یک سکانس خاص دارد که با فضای لطیف و شاد باقی فیلم در تضاد است. بیشتر فیلم پرانرژی و شاد است و باعث میشود که آن سکانس مشهور، در محتوای فیلم وصلهی بسیار ناجوری به نظر آید. داستان فیلم از این قرار است که پس از حملهی برگنها به دهکدهی ترولها، یک ترول شاد و سرزنده به نام پاپی، همراه با ترولی عبوس و بداخلاق به نام برنچ، عازم سفری ماجراجویانه میشوند تا دوستانشان را از مخمصه نجات دهند.
اواخر فیلم مشخص میشود که دلیل خاکستری بودن برنچ این است که خودش را بابت مرگ مادربزرگش مقصر میداند. او ادعا میکند که آوازش جای او را لو داده و باعث شده است مادربزرگش ربوده شود، و او عهد بسته که دیگر هرگز آواز نخواند. لحن این سکانس چنان با بقیهی فیلم متفاوت است که به سختی میتوان باقی داستان را جدی گرفت.
5. «بتمن: شوخی مرگبار» (Batman: The Killing Joke) رابطهای سمی را به تصویر میکشد
با اینکه نیمهی دوم «بتمن: شوخی مرگبار» (ساختهی سام لیو، محصول مشترک دیسی اینترتینمنت و برادران وارنر، که سال 2016 اکران شد) به خاطر روایت تاریک و تطابقش با کمیک اصلی تحسین شد، اما نیمهی اول آن با انتقادات سنگینی مواجه شد. تصویری که از بتگرل نشان داد و اشارهاش به مسائل حساس برای یک «فیلم انیمیشن بزرگسال» بیش از حد افراطی و اروتیک بود.
در این فیلم در حالی که بتمن به دنبال جوکر فراری است، جوکر به سراغ کمیسر گوردون میرود تا او را به مرز جنون برساند و به خانوادهاش ثابت کند که یک خصلت شیطانی درون او نهفته است. در طول نیمهی اول فیلم، بتگرل با احساسات و نگرشاش نسبت به بتمن سر و کله میزند، کسی که سعی دارد او را از پروندهی فعلیاش دور کند و از خطر و وسوسه حفظش کند. وقتی او با بتمن روبهرو میشود، به او توهین میکند و در نهایت با او میجنگد، سکانس بهسرعت عوض میشود و این زوج به هم نزدیک میشوند.
4. سکانس ترولها در «یخزده» (Frozen) ناخوشایند است
«یخزده»، یکی از موفقترین انیمیشنهای دیزنی (به کارگردانی جنیفر لی و کریس باک) بینقص نیست. علیرغم موسیقی بسیار محبوب، تصاویر خیرهکننده و داستان خالص و صمیمانهی این انیمیشن محصول 2013، لحظات بسیاری وجود دارد که کمی جنجالی یا عجیب از آب در آمدهاند، و یک سکانس و موسیقی به خاطر معنا و مفهومش، اصلاً بین مخاطبان محبوب نیست.
در نیمهی دوم فیلم، کریستوف و آنا پس از ماجراجویی مشترکشان، آرامآرام به هم نزدیک میشوند. با این حال، تا نقطهی اوج داستان هنوز مشخص نیست که هانس میخواهد به آنا خیانت کند. ولی به یکباره ترولهای سنگی یک آواز کامل میخوانند که بگویند کریستوف و آنا باید با هم ازدواج کنند، و اعتراض آنها را نادیده گرفته و به انتخابهای آنا بیاحترامی میکنند.
3. حضور شاهدختها در «رالف اینترنت را خراب میکند» (Ralph Breaks The Internet) هیچ دلیل مشخصی ندارد
«رالف اینترنت را خراب میکند» به کارگردانی ریچ مور و فیل جانستون، دنبالهی بلندپروازانهی «رالف خرابکار» (Wreck-It Ralph)، که سال 2018 اکران شد، بسیاری از شخصیتها و استعارههای دیزنی را در خود دارد. بیشتر فیلم هیجانانگیز و لذتبخش است، اما بسیاری از لحظات به وضوح نشان میدهد که دیزنی بازاریابی فرنچایزهای دیگرش را نسبت به روایت یک داستان منسجم در الویت قرار میدهد.
ماجرا از این قرار است که شش سال پس از اتفاقات قسمت اول، رالف و ونلوپ که حالا به شدت با هم خو گرفتهاند، ردیاب وایفایی را پیدا میکنند که آنها را به یک ماجراجویی جدید میبرد. سکانس مشهور شاهدختهای دیزنی، که در بیشتر تریلرهای فیلم نمایش داده شده بود، سعی دارد بهعنوان لحظهی عطف شخصیتی ونلوپی عمل کند. در عوض، این سکانس بسیار تهی به نظر میرسد، و نصیحت شاهدختها با اینکه در نهایت مفید واقع میشود، اما بسیار وابسته به لطیفههایی دربارهی خودشان است.
2. «بل» (Belle) بینندگان را گیج میکند که آیا یک فیلم عاشقانه است یا نه
«بل»، جدیدترین فیلم استودیو چیزو، باز هم به کارگردانی مامورو هوسودا، انیمهای قدرتمند و خیرهکننده دربارهی غم و ارتباطات انسانی است. فیلم داستانی پرمفهوم دارد، اما بعضی موضوعاتی که مطرح میکند، برای مخاطبانی که با «دیو و دلبر» (Beauty and the Beast) دیزنی آشنا هستند، به خوبی منتقل نمیشود.
با اینکه یک داستان عاشقانهی فرعی هم در فیلم وجود دارد، اما داستان اصلی «بل» دربارهی رابطهی سوزو با اژدها -که مشخص میشود در واقع پسر جوانی به نام کِی است- و تلاشاش برای نجات آن پسر از زندگی فلاکتبارش در خانه است. هر چند سکانس بخصوص بین آنها با «دیو و دلبر» به لحاظ بصری و دیالوگ شباهاتی دارد، که ناخواسته رابطهای عاشقانه را بین این دو شخصیت به مخاطب القا میکند و باعث میشود که بعضی مخاطبان، مفهوم اصلی فیلم را زیر سؤال ببرند.
1. کشمکشهای «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم: دنیای پنهان» (How To Train Your Dragon: Hidden World) از سر اجبارند
از بین سه فیلم فرنچایز «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم» کمپانی دریم ورکس، سومی به کارگردانی دین بلوا که سال 2019 اکران شد، احتمالاً ضعیفترینشان است. این فیلم لحظات قدرتمندی دارد، و پایان احساسی و رضایتبخشی برای این سهگانه است. با این حال، بسیاری از سکانسها و خطوطر داستانی فیلم بهطرز عجیبی نسبت به فیلمهای قبلی کماهمیت و ناامیدکننده به نظر میرسد. در این قسمت هیککاپ و بی دندون وارد ماجراجویی جدید و هیجانانگیز میشوند و پا به دنیای جدیدی از اژدهایان میگذارند که خطرات و عواقبی را برایشان به دنبال دارد.
یکی از سکانسهای اصلی در «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم: دنیای پنهان»، مکالمهای بین رافنات و شخصیت منفی، گریمل، است. رافنات بعد از اینکه به دست گریمل اسیر میشود، سعی میکند آنقدر اعصاب او را خرد کند که مجبور شود آزادش کند، اما ناخواسته اطلاعات مهمی را دربارهی هیکاپ، بیدندون و بروک پیش او لو میدهد. این سکانس طوری است که انگار به زور وارد فیلم شده است، گویی که هیچ راه طبیعیتری برای ایجاد کشمکش در داستان وجود نداشت.
منبع: cbr
[ad_2]