قله دماوند

  • گردشگری و مهاجرت

    قله دماوند

    قله دماوند غول آسا و دوست داشتنی همیشه دوست داشتم یه بار قله دماوند رو فتح کنم. یه حس عجیبی یه نیروی ناشناخته منو به سمت این غول آسا میکشید. می دونستم صعود دماوند یه چالش بزرگه یه آزمون سخته اما همین سختی بود که منو به خودش جذب می کرد. یه روز صبح با یه کوله پشتی پر از امید و اشتیاق راهی پای کوه شدم. هوای صبحگاهی سرد و تازه بود. آسمان صاف بود و قله دماوند مثل یه غول خوابیده سر به فلک کشیده بود. هر قدمی که به سمت بالا برمی داشتم حس عجیبی به وجودم سرازیر می شد. یه حس هیجان مخلوط با ترس و احساس قدرت . پناهگاه سیمرغ آغوش کوه بعد از چند ساعت پیاده روی به پناهگاه سیمرغ رسیدم. این پناهگاه مثل یه قصر کوچک در میان کوه بود. صدای باد صدای طبیعت و صداهای سایر کوهنوردان یه موسیقی عجیب و زیبا بوود که به گوشم می رسید. خستگی راه به راحتی با چشم انداز زیبا و هوای آرام پناهگاه فراموش شد. آسمان شب پر از ستاره بود. قله دماوند با هاله ای از برف در تاریکی شب مثل یه غول خفته و بی صدا بر من نگاه می کرد. صعود به …

دکمه بازگشت به بالا